پایگاه علمی دکتر نقی سنایی (عضو هیأت علمی دانشگاه)



تأثیر استاد و نوع ارزش‏ها و نگرش‏ ها و جهان‏ بینى و ایدئولوژى او در شاگردان، بر کسى پوشیده‏ نیست. تجربه نشان داده است شاگردان هر اندازه هم که مقاومت کنند، نمى ‏توانند از تأثیرگذارى آشکار و نهان استادان در روند زندگى خود مصون شوند. به همین دلیل است که انتخاب استاد و معلمى شایسته و وارسته همواره مورد توجه و تأکید فراوان اولیاى دین بوده است. امام باقر علیه السلام در پاسخ به این پرسش که منظور از طعام در این آیه که مى‏فرماید: فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ إلى‏ طَعامِهِ‏» چیست، فرمود:

عِلمُه الذى یأخذه عمّن یأخذه؛[1]

منظور علم است. انسان باید مواظب باشد که علمش را از چه کسى مى ‏گیرد.» دانشجو تا جایى که شرایط به او اجازه مى ‏دهد باید در پى انتخاب استادان شایسته باشد.

اما استاد شایسته کیست و چه شرایطى دارد؟ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى معلم و استاد شایسته را کسى مى ‏داند که شاگردان خود را:

1. از تکبر به تواضع دعوت مى‏ کند؛

2. از حیله‏ گرى و چاپلوسى به خلوص و خیرخواهى فرا مى‏ خواند؛

3. از جهل به علم مى ‏کشاند.[2]

استاد شایسته کسى است که با رفتار خود دانشجو را به کسب فضایل ترغیب و از آلودگى به رذایل اخلاقى دور کند. استادى است که دیدن او انسان را به یاد خدا اندازد و سخن گفتنش بر علم دانشجو بیفزاید.

ادامه مطلب


پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، در حدیث بسیار مشهور و معتبرى مى ‏فرماید:

هر کس خود را چهل روز براى خدا خالص کند، چشمه ‏هاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى خواهد شد.[1]

نخستین موضوعى که دانشجو باید به طور جد به آن توجه کند، نیّت و انگیزه تحصیل است. بر اساس نظام اخلاقى اسلام، نیت و انگیزه، بیش از خود عمل اهمیت دارد و به همین دلیل است که پیامبر اکرم فرموده‏اند: نیت مؤمن بهتر از عمل اوست.»[2]

اصولًا، ماهیت هر عملى با توجه به نیتى که فرد در انجام آن داشته است، مشخص مى ‏شود،[3] بر اساس نظام اخلاقى اسلام، صرف حُسن فعلى»، یعنى خوب بودن کار، براى ارزش‏گذارى اخلاقى آن کافى نیست؛ بلکه حُسن فاعلى»، یعنى نیّت خوب داشتن در انجام آن، نیز باید به آن ضمیمه شود. افزون بر این، در برخى روایات معتبر، نیت، عین عمل معرفى شده است.

امام صادق علیه السلام فرمود: نیت برتر از عمل است، آگاه باشید که نیت خودِ عمل است.» سپس در تأیید این سخن آیه‏اى از قرآن را ذکر کردند که مى‏فرماید: قُل کلٌّ یَعمَلُ على شاکِلَتِهِ‏؛ بگو همگان بر اساس شاکله خود رفتار مى‏کنند» و شاکله» را به نیت» تعریف کردند.[4] حضرت امام خمینى قدس سره در توضیح این حدیث که نیت را عین عمل معرفى مى‏کند، مبالغه‏آمیز دانستن این حدیث را نادرست شمرده و مى‏فرماید:

این، مبنى بر مبالغه نیست، چنانچه بعضى احتمال داده‏اند، بلکه مبنى بر حقیقت است؛ زیرا نیت، صورت کامله عمل و فصل محصِّل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است.

ادامه مطلب


4- تمایلات نفسانى‏

هدف از تحصیل علم این است که به میزان توان، به حقیقت نایل شویم؛ اما دیدگان اندیشه زمانى مى ‏توانند به جمال حقیقت روشن شوند که گَرد و غبار گرایش‏ هاى نفسانى بر چهره آن ننشسته باشد و از اسارت و بردگى وهم و خیال رهیده باشد:

حقیقت سرایى است آراسته‏


هوا و هوس گرد برخاسته‏

نبینى که هر جا که برخاست گرد


نبیند نظر گر چه بیناست مرد[1]




حب و بغض‏ها و جهت‏ گیرى ‏هاى تعصّب ‏آمیز، مسیر تعلیم و تفکّر را منحرف کرده و انسان را از کشف حقیقت و درک درستى یا نادرستى امور باز مى ‏دارد.

چون غرض آمد هنر پوشیده شد


صد حجاب از دل به‏سوى دیده شد[2]




امیرمؤمنان علیه السلام در این‏باره مى ‏فرماید:

هر کس عاشق چیزى مى ‏شود، دیدگانش را کور گردانده و قلبش را رنجور. پس با چشم بیمار مى ‏نگرد و با گوشى که از شنیدن حقیقت ناشنواست، مى‏ شنود. خواهش‏هاى نفسانى پرده‏ هاى عقلش را دریده و دوستى دنیا دلش را میرانده است.[3]

و در جاى دیگر مى ‏فرماید:

کسى که چیزى را دشمن بدارد، خوش ندارد بدان بنگرد یا نام آن نزد وى بر زبان رود.[4]

و در حدیثى دیگر، طمع را موجب ناکارآمدى اندیشه دانسته و مى ‏فرماید:

آنجا که برق شمشیر طمع در فضاى اندیشه بلند مى ‏شود، بیشترین جایى است که عقل به زمین در مى ‏غلتد.[5]

صاف خواهى چشم و عقل و سمع را


بر دران تو پرده‏هاى طمع را

هر که را باشد طمع الکن شود


با طمع کى چشم و دل روشن شود[6]




عُجب و خودبزرگ‏بینى نیز یکى دیگر از رذایل اخلاقى است که ثمره‏اى جز سستى و ضعف عقل و گمراهى علمى انسان را در پى ندارد:

عُجب و خود بزرگ‏بینى نشانه ضعف و سستى عقل است.[7]

کسى که رأى و نظر خود را بزرگ پنداشت، گمراه شد.[8][9]

 

 



[1] ( 3). سعدى شیرازى، کلیات سعدى، بوستان، ص 301.

[2] ( 4). جلال‏الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر اول، بیت 334.

[3] ( 1). من عَشِقَ شیئاً اعشى‏ بَصرَه و أَمْرَضَ قلبَه فهو یَنظُر بعَینٍ غیرِ صحیحةٍ و یَسمعُ باذنٍ غیرِ سَمیعةٍ قدخَرقَت الشهواتُ عقلَه و اماتَتِ الدنیا قلبَه.( نهج البلاغه، خطبه 109، ص 104)

[4] ( 2). مَن ابغَضَ شیئاً ابغضَ ان یَنظُرَ الیه و ان یُذکَر عنده.( همان، خطبه 160، ص 163)

[5] ( 3). اکثَرُ مَصارِعِ العقول تَحتَ بُروقِ المَطامع.( همان، حکمت 219)

[6] ( 4). جلال‏الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 570 و 580.

[7] ( 5). اعجابُ المَرءِ بِنفسِهِ دلیلُ ضَعفِ عقلهِ.( محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 1، ص 161، حدیث 51)

[8] ( 6). مَن اعجَبَ برأیه ضَلَّ.( همان، ج 1، باب 4، ص 392، حدیث 50)

[9] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 42 و 43


3- شتاب‏زدگى‏

انسان، گاه در داورى ‏هاى علمى خود شتاب مى ‏کند؛ و به صرف فراهم آمدن اطلاعاتى اندک در باره یک موضوع، به نتیجه‏ گیرى مى ‏پردازد و چنان مى ‏پندارد که به همه جوانب مسئله احاطه کامل داشته و هیچ نکته‏ اى ‏در پس پرده ابهام باقى نمانده است. این‏گونه اظهارنظرهاى شتاب‏زده، یکى دیگر از لغزشگاه‏ هاى اخلاقى اندیشه است.

قرآن کریم در تقبیح شتابزدگى مى ‏فرماید:

و انسان (بر اثر شتابزدگى)، بدى‏ها را طلب مى ‏کند آن‏گونه که نیکى ‏ها را مى ‏طلبد؛ و انسان، همیشه عجول بوده است.[1]

روایات بسیارى نیز در تقبیح شتابزدگى در امور وارد شده است. امیرمؤمنان علیه السلام در این‏ باره مى‏ فرماید:

از شتابزدگى بپرهیز؛ زیرا شتابزدگى در کارها موجب مى‏ شود که انسان به هدف نرسد و کارش ستوده نباشد.[2][3]

 

 



[1] ( 1). وَ یَدْعُ اْلإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ اْلإِنْسانُ عَجُولًا.( اسراء( 17): 11)

[2] ( 2). ذَر العجلَ، فانَّ العجلَ فى الامورِ لایدرک مطلبه و لا یُحمَد امرُه.( عبدالواحد الآمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، فصل 31، ص 365، حدیث 29)

[3] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 41 و 42


2- تقلید کورکورانه‏

متأسفانه بسیارى از مردمان، افزون بر مسائل فرعى و جزئى زندگى، مانند نوع پوشش و وضعیت ظاهرى خود، در اندیشه و نوع نگاه به مسائل کلى و حیاتى نیز از دیگران تقلید مى ‏کنند. در واقع ریشه تقلید در مسائل جزئى و فرعى، و منشأ اصلى مدپرستى و مدگرایى، خودباختگى فکرى و تقلید در اندیشه و مسائل کلى است:

چون مقلّد بود عقل اندر اصول‏


دان مقلّد در فروعش اى فضول‏[1]




به هر روى، یکى دیگر از موانع تحصیل علم واقعى و داشتنِ اندیشه درست، سپردن مهار تفکّر به دست دیگران است. یعنى انسان به جاى آنکه آزادانه و محققانه بیندیشد، مهار تفکر خود را به دست دیگران بسپارد و خارج از چارچوب اندیشه‏ هاى وارداتى از سوى دیگران نیندیشد. ویژگى بسیارى از مردم این است که باورهاى عمومى و اجتماعى را به سادگى و بدون تفکّر مى ‏پذیرند.

به تعبیر مولوى:

که به ظن تقلید و استدلالشان‏


قایمست و جمله پر و بالشان‏[2]




مطالعه‏اى نظرى‏

به نظر مى ‏رسد یکى از عوامل گرایش به پیروى کورکورانه از یک فکر یا اندیشه این است که خودآگاه یا ناخودآگاه، اکثریت را معیار حقانیت بدانیم. یعنى کثرت طرفداران یک اندیشه یا کردار را دلیل حقانیت آن و قلّت و اندک بودن حامیان یک اندیشه یا کردار را دلیل بر بطلان آن بشماریم.

نظر شما در این‏باره چیست؟ آیا کثرت را معیار حقانیت مى ‏دانید یا خیر؟ به چه دلیل؟ اصولًا معیار حقانیت یک اندیشه را چه مى ‏دانید؟ آیا عوامل دیگرى براى تقلید کورکورانه سراغ دارید؟

قرآن کریم، در برابر کسانى که پیروى کورکورانه از نیاکان را مبناى عمل خود قرار داده‏اند، مى ‏فرماید:

و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید»، مى ‏گویند: نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته ‏ایم، پیروى مى‏ کنیم». آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى ‏کرده و به راه صواب نمى ‏رفته‏ اند، [بازهم در خور پیروى هستند؟][3]

زشتى و زنندگى تقلید تنها در تقلید از پیشینیان خلاصه نمى ‏شود؛ بلکه هرگونه دنباله روى کورکورانه، از جمله پیروى از بزرگان و شخصیت‏ هاى مشهور جامعه را نیز در بر مى‏ گیرد. اسلام یکایک انسان‏ها را داراى شخصیتى مستقل دانسته، فرد» را مسئول» مى‏ شناسد و تقلید کورکورانه از بزرگان جامعه را عامل گمراهى عده ‏اى مى ‏شمارد:

پروردگارا! ما رؤسا و بزرگ‏تران خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.[4]

نکته‏ اى توضیحى‏

تقلید را به یک اعتبار مى ‏توان به دو گونه مذموم و ممدوح تقسیم کرد. تقلید مذموم، تقلیدى است که رهزن اندیشه بوده و بر گمراهى آدمى مى افزاید؛ در مقابل، تقلید ممدوح و پسندیده تقلیدى است که عقل و فطرت انسان به آن حکم مى ‏کند. هر انسان عاقلى درک مى‏ کند که در مسائل تخصصى باید به متخصص مراجعه کند و سخن متخصصان را راهنماى خویش سازد. اگر کسى به بهانه نادرستى تقلید، از مراجعه به پزشک متخصص خوددارى کند و یا با استناد به نادرستى تقلید، پیروى از مجتهد و متخصص احکام دینى را خطا بداند، خبر از نادانى خود داده است.[5]

 

 



[1] ( 2). جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى، دفتر ششم، بیت 1073.

[2] ( 3). همان، دفتر اول، بیت 2126.

[3] ( 1). وَ إذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ.( بقره( 2): 170)

[4] ( 2). رَبَّنا إنّا أطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأضَلُّونا السَّبیلَا.( احزاب( 33): 67)

[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد.صص 40 و 41


1- پیروى از حدس و گمان ‏

چون دستیابى به یقین و تشخیص واقعیت در همه امور روزمره زندگى، کارى دشوار یا غیرممکن است، بیشتر آدمیان، با توجه به غریزه راحت‏ طلبى، اساس زندگى خود را بر گمان بنا مى‏ کنند و با تکیه بر آن، به زندگى خویش ادامه مى ‏دهند. یکى از لغزشگاه‏ هاى فهم و اندیشه درست آن است که انسان این عادت بد را به ساحت تفکّر عقلانى و علمى نیز سرایت دهد و به جاى پیروى از یقین، به گمان و حدس بسنده کند. این امر، به‏ ویژه در مسائل اساسى و زیربنایى اندیشه بشر، مانند اعتقادات دینى، زیان‏هایى جبران‏ ناپذیر به بار مى ‏آورد؛ از این‏رو، قرآن کریم به شدت با آن مخالفت ورزیده و مخاطبان خود را از پیروى حدس و گمان برحذر داشته است؛ چنان‏ که در پاسخ به مشرکانى که بر اساس پندارهاى واهى، شرک و دوگانه‏ پرستى خود را به خواست و مشیت خداوند نسبت مى ‏دهند، مى ‏فرماید:

بگو: آیا نزد شما دانشى هست که آن را براى ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروى نمى ‏کنید و جز دروغ نمى ‏گویید.[1]

و چیزى را که بدان علم ندارى، دنبال مکن؛ زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.[2][3]

 

 



[1] ( 3). قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إنْ تَتَّبِعُونَ إلّاالظَّنَّ وَ إنْ أنْتُمْ إلّاتَخْرُصُونَ.( انعام( 6): 148)

[2] ( 1). وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.( اسراء( 17): 36)

[3] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 40- 39


در قرآن کریم تصریح شده است که ثمره پارسایى، بهره ‏مندى از فرقان و قدرت تشخیص حق از باطل است:

إنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»[1]

آیا این بدان معناست که علم‏ اندوزى کافران و بى ‏تقوایان از نظر قرآن بیهوده و بى ‏نتیجه است؟ پارسایى چه نقشى در تعلیم و تحصیل معرفت و دانش حقیقى دارد که دانش‏ اندوزى ناپارسایان راه به جایى نمى‏ برد؟

بى ‏تردید، متون دینى، همه انسان‏ ها حتى کافران و فاسقان را به دانش‏ اندوزى و پیروى از دانش و پرهیز از پیروى گمان دعوت کرده و به تعقل و تدبّر فراخوانده ‏اند. افزون بر این، قرآن خود نیز در برابر حق‏ گریزان، عملًا به اقامه دلیل عقلى پرداخته است. سیره عملى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام به خوبى نشان مى ‏دهد که آن بزرگواران نیز مخالفان خود را به بحث عقلى دعوت کرده، در برابر آنان، از براهین عقلى مدد جسته‏ اند. اینها همه، نمایانگر آن است که نشاندن پارسایى در کنار خردورزى و دانش ‏اندوزى، به معناى ناتوانى بى‏ تقوایان از درک و اقامه براهین عقلى نیست؛ بلکه مراد آن است که‏ با بازگرداندن روح و سرشت آدمى به حالت پاکى و صداقت نخستین و فطرى ‏اش، فراگیرى و پذیرش حقایق را براى او تسهیل نماید.[2]

توضیح آنکه، انسان داراى مجموعه ‏اى از نیروهاى متضاد و متزاحم است که هر نیرویى، بى ‏توجه به نیروهاى دیگر، در اندیشه ى خویش است. اگر انسان به یکى از این قوا، گرایش بیشتر نشان دهد و در ى خواسته‏ هاى آن بیشتر بکوشد، در گرداب سرکشى آن قوه و سرکوبى قواى دیگر فرو مى ‏غلتد و انسانیتش که بر پایه مجموعه این نیروها شکل مى ‏گیرد، پای‏مال مى ‏شود. پس راهى جز ى مساوى و عادلانه همه نیروهاى نفسانى وجود ندارد. انسان واقعى کسى است که در ى معقول خواسته‏ هاى همه قواى درونى ‏اش بکوشد.

از سوى دیگر، انسان در آغاز پیدایش از هر گونه آگاهى و دانشى بى بهره است: و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى ‏دانستید؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را به جاى آورید.»[3] کسب دانش و توسعه دانستنى ‏هاى انسان، معلولِ کارکرد قواى درونى و بیرونى او است. طبیعتاً تلاش انسان در جهت ى خواسته‏ هاى یک قوه و بى‏ اعتنایى به قواى دیگر، موجب میل فکرى به سوى آن و غفلت از مقتضیات سایر قوا و در نتیجه انحراف فکرى و عقیدتى خواهد شد.

پس، اینکه مى ‏بینیم متون اسلامى در کنار دعوت به دانش ‏اندوزى، بر پارسایى و همزمان با تعلیم، بر تزکیه و زدودن زنگار گناه و وسوسه شیطان از دل نیز تأکید مى‏ ورزند، به سبب آن است که تفکر آدمى را از بند اسارت شیاطین درونى و بیرونى آزاد سازند.

چون که تقوا بست دو دست هوا


حق گشاید هر دو دست عقل را

ادامه مطلب


. اهمیت علم و علم‏ آموزى، از دیدگاه اسلام، به قدرى روشن است که نیازى به توضیح ندارد. نخستین آیاتى که بر پیامبر اکرم نازل شد، بهترین دلیل بر جایگاه ویژه تعلیم و تعلّم در اسلام است: إقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذى خَلَقَ؛ خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ إقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ؛ الَّذى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ‏.»[1] بر همین اساس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، وقتى دو گروه را در مسجد مشاهده کردند، که گروهى مشغول عبادت بودند و گروهى مشغول مذاکره و مباحثه علمى، رفتن به نزد گروه دوم را بر پیوستن به جمع عبادت‏کنندگان ترجیح داده و در توجیه این رفتار خود فرمودند: من براى تعلیم فرستاده شده‏ ام».[2] قرآن کریم نیز به صراحت، تعلیم را یکى از اهداف اساسى برانگیختن پیامبراکرم صلى الله علیه و آله دانسته، مى ‏فرماید:

او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان مى ‏خواند و آنان را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏ آموزد و مسلّماً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.[3]

ضرورت فراگیرى علم از دیدگاه اسلام ضرورتى مطلق است؛ نه قید افرادى دارد، نه قید زمانى، نه قید مکانى و نه هیچ قید و محدودیتى دیگر. حدیث بسیار مشهور و معروف رسول اعظم صلى الله علیه و آله که فرمود: علم‏آموزى بر هر مسلمانى واجب است»،[4] اختصاص تحصیل علم به طبقه یا صنف یا جنس خاصى را رد کرده، آن را از واجبات عمومى همه مسلمانان بر مى ‏شمارد. همچنین حدیث

اطلُبوا العلمَ من المَهدِ الى اللَّحد

؛ زگهواره تا گور دانش بجوى»، محدودیت زمانى را براى تحصیل علم از میان برمى ‏دارد. بر اساس حدیث دانش را بیاموزید هر چند که در چین‏[5] باشد»[6] دانسته مى‏ شود که طلب علم، وظیفه‏ اى است که جا و مکان خاصى نمى ‏شناسد و احادیثى مانند حکمت، گمشده مؤمن است پس آن را فراگیرید هر چند در دست منافق باشد»[7] محدودیت از حیث معلّم را نفى مى ‏کند.[8] البته در جایى که انسان در درستى یک مطلب تردید دارد و خودش نیز توانایى تشخیص حق و باطل در آن زمینه را ندارد، به حکم عقل سلیم نباید سخن هر استاد و معلمى را بپذیرد. در این موارد باید دقت کند که تحت تأثیر و تلقین چه کس یا کسانى است.

ادامه مطلب



انسان داراى دو بعد فردى و اجتماعى‏

انسان دارای یک هویت یا خودِ فردى و یک هویت یا خودِ اجتماعى است،[1] از این‏رو همان‏گونه که موظف به خودشناسى، خودآگاهى و خودسازى فردى است، مى ‏باید به خودشناسى، خودآگاهى و خودسازى اجتماعى نیز بپردازد. به سخنى دیگر، آدمى به همان سان که باید از ظرفیت‏ ها، دارایى‏ ها، فرصت‏ ها، نیازها، استعدادها، بایسته‏ ها، وظایف و کاستى‏ هاى خود آگاهى داشته باشد، به‏ عنوان یکى از اعضاى پیکره اجتماع نیز مى ‏باید بر ارزش خود در حیات اجتماعى بیفزاید.

انسان به اقتضاى انسانیت خود موظف است برای رسیدن به هدفى بلند مسیرى را طی کند. این هدف بلند همان حیات طیبه است که بى‏ شک تأمین کننده ارزش انسان در زندگى فردى است. از این سو نیز او موظف به حضور اجتماعى» است و به مقتضاى سرشت اجتماعى خویش، باید در اجتماع زندگی کند. به‏ واقع کمال مطلوب انسان نیز در گرو همین زندگى اجتماعى رقم مى ‏خورد و با حضور در میدان اجتماع دست‏ یافتنی است. حال به تفصیل به این دو بعد مى ‏پردازیم.

1. مقصد رشد و ارزش انسان در حیات فردى‏

پیامبران و اولیاى الهی که به مقصد عالی کمال رسیده‏ اند، پس از بازگشت از این سفر معنوى مى‏ گویند انسان مى ‏تواند از مرتبه فرشتگان بالاتر رود و به خدا نزدیک‏تر شود و به قرب» خدا برسد. در این فصل مفهوم قرب» و حیات طیبه» انسانى را برمى ‏رسیم.

قرب به خدا

در قرآن و روایات آخرین مقصد حرکت انسان قرب به خدا» معرفى شده است. درک بهتر مفهوم تقرب اهمیت بسیار دارد؛ زیرا هم بر شناخت ما از خود و جایگاه والای مان در نظام جهان مى ‏افزاید و هم به ما انگیزه بیشترى براى حرکت مى ‏بخشد.

ادامه مطلب


 که از روزگاران قدیم گونه ‏اى از اخلاق کاربردى مورد توجه برخى از عالمان مسلمان بوده است. در بسیارى از کتاب‏ هاى اخلاقى، ابواب خاصى را به بخش ‏هاى مختلف اخلاق کاربردى اختصاص مى ‏دادند و مى ‏کوشیدند تا اصول فضایل و رذایل مربوط به آن حوزه را به صورت دقیق تبیین کنند و با توجه به آن اصول، راه‏ حل ‏هاى اخلاقى مسائل خاص آن حوزه را مشخص نمایند. در کتاب‏ هاى ارزشمند احیاء العلوم و المحجة البیضاء مباحثى مانند اخلاق دانش و دانشجویى، اخلاق جنسى، اخلاق معیشت، اخلاق معاشرت، اخلاق مسافرت و امثال آن به طور ویژه مورد توجه قرار گرفته است. افزون بر این، برخى از مسائل اخلاق کاربردى به طور ویژه مورد توجه قرار مى‏گرفتند و نوشته‏هاى مستقلى در باره آنها به نگارش در مى‏آمد.[1] براى نمونه در زمینه اخلاق دانشجویى مى‏توان به کتاب‏هاى ارزشمندى چون آداب المتعلمین، نوشته خواجه نصیرالدین طوسى (672- 597 ه. ق) و منیة المرید فى آداب المفید و المستفید، نوشته شهید ثانى (966- 909 ه. ق)، اشاره کرد. در باره اخلاق گفتگو و مناظره کتاب‏هاى بسیارى نوشته شده است که از آن جمله مى‏توان به آداب التخاطب، نوشته میر محمد عباس بن على، (متوفى 1306 ه. ق) آداب البحث و المناظرة نوشته میر غیاث‏الدین حسینى دشتکى، (متوفى 948 ه. ق) آداب البحث نوشته کمال‏الدین میثم بن على بحرانى، (متوفى 679 ه. ق) آداب المناظرة نوشته شیخ مهذب‏الدین احمد بن عبدالرضا که در 1081 ه. ق به نگارش درآمده است، آداب المناظرة نوشته شیخ سلیمان بن عبداللَّه الماحوزى، (متوفى 1121 ه. ق) آداب المناظرة، نوشته احمد بن اسماعیل جزائرى، (متوفى 1149 ه. ق)

اشاره‏ کرد. در باره اخلاق معاشرت، کتاب‏هایى مانند آداب المعاشرة، نوشته ابى‏جعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى، (متوفى 274 یا 280 ه. ق) آداب المعاشرة نوشته شیخ على حزینه، (متوفى 1181 ه. ق) و آداب العشرة، نوشته محمدکاظم حائرى را مى‏توان نمونه آورد. در حوزه اخلاق ت نیز کتاب‏هاى فراوانى نوشته شده است که از آن جمله مى‏توان به آداب الملوک، نوشته میرزا رفیع‏الدین نظام‏العلما و آداب سلطنت، نوشته سید هبةاللَّه حسین، در 882 ه. ق، اشاره کرد. در باره اخلاق و آداب سفر نیز کتاب‏هایى مانند آداب السفر، نوشته یحیى بن احمد بن سعید الحلى، (متوفى 690 ه. ق) آداب السفر، نوشته محمدطاهر قزوینى را مى‏توان به‏عنوان نمونه برشمرد. در باره اخلاق مهمانى و ضیافت نیز کتاب‏هاى مستقلى مانند کتاب آداب الضیافة نوشته محسن فیض کاشانى (متوفى 1091 ه. ق) نوشته شده است.

ادامه مطلب


علم اخلاق یکى از ضرورى ‏ترین علوم براى انسان است. این علم در حقیقت علم زندگى و آیین زیستن، به معناى حقیقى کلمه است. علمى است که افزون بر بیان احکام ارزشىِ همه ابعاد فردى و اجتماعىِ زندگى ‏آگاهانه و مختارانه ما، راه‏ هاى اتصاف به فضایل و بهره‏ مندى از خوبى ‏ها و دفع و رفع زشتى ‏ها را نیز نشان مى ‏دهد. بنابراین، علم اخلاق اگر مهم‏ترین علم نباشد، یکى از مهم‏ترین و سرنوشت‏ سازترین دانش‏ هاست. امام کاظم علیه السلام مى ‏فرماید:

لازم ‏ترین دانش براى تو، دانشى است که تو را به صلاح قلبت راهنمایى کند و فساد آن را برایت آشکار سازد.[1]

یکى از مهم‏ترین رسالت‏هاى پیامبران نیز پرورش اخلاقى مردمان و تزکیه و تهذیب جان‏ هاى آنان بوده است‏[2] و در این‏باره پیامبر بزرگ اسلام نیز هدف اصلى رسالت خود را به کمال رساندن خُلق‏ه اى کریم و مَنِش‏ هاى بزرگوارانه معرفى کرده است.[3] اخلاق نیک و زدودن زشتى ‏ها و آراستگى به خوبى‏ ها یکى از عوامل مهم بهره ‏مندى از سعادت دنیوى و اخروى است.

نگاهى به میراث علمى عالمان برجسته جهان نشان مى‏دهد که اخلاق و دانش اخلاق همواره مورد توجه اندیشمندان خیرخواه بشر بوده است. در هر عصر و مِصرى کسانى بوده‏اند که براى هدایت‏ و راهنمایى مردمان اندیشه کرده و با مجاهدت‏هاى علمى خود بازار مباحث اخلاقى را پر رونق داشته‏اند. آثار ارزشمندى مانند رسائل اخوان‏الصفا و خلّان‏الوفا، السعادةُ و الاسعاد فى السیرةِ الانسانیةِ، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، اخلاق ناصرى، اوصاف الاشراف، احیاء علوم‏الدین، المحجةُ البیضاء فى تهذیب الاحیاء، المراقبات فى اعمال السنة، جامع السعادات و ده‏ها اثر خرد و کلان دیگر را مى‏توان به‏عنوان نمونه‏هایى از میراث اخلاقى عالمان مسلمان برشمرد. البته، با وجود این تلاش‏هاى ارزنده، متأسفانه مباحث اخلاقى، در مقایسه با مباحث فقهى و کلامى و فلسفى، حجم اندکى از میراث علمى اندیشمندان گذشته و همچنین فعالیت‏هاى پژوهشى عالمان این روزگار را به خود اختصاص داده است. در عین حال، بیشتر افراد جامعه ما به دلایل مختلف با بسیارى از فضایل و رذایل اخلاقى آشنا هستند. مشکل عمده بسیارى از افراد این است که:

ادامه مطلب


اخلاق کاربردى‏[1] در حقیقت زیر مجموعه اخلاق هنجارى است. به تعبیر دیگر، اخلاق کاربردى همان اخلاق هنجارى است؛ البته در حوزه ‏هاى خاصى از زندگى فردى و اجتماعى. هر چند، روز به روز بر تعداد این حوزه‏ ها افزوده مى ‏شود، به گونه‏ اى که امروزه کمتر فعالیتى از فعالیت‏ هاى روزمره بشرى را مى ‏توان نام برد که به ‏عنوان یکى از شاخه‏ هاى اخلاق کاربردى مورد بررسى قرار نگرفته باشد و یا نتوان از آن در اخلاق کاربردى بحث کرد. اخلاق کاربردى در حقیقت درصدد آن است که کاربرد و اعمال منظم و منطقى نظریه اخلاقى را در حوزه مسائل اخلاقى خاصى نشان دهد. مباحثى مانند اخلاق دانش ‏اندوزى و علم ‏آموزى، اخلاق پژوهش، اخلاق نقد، اخلاق گفتگو، اخلاق محیط زیست، اخلاق ت، اخلاق جنسى، اخلاق همسردارى و اخلاق معیشت را مى ‏توان از مباحث مربوط به اخلاق کاربردى به شمار آورد. اخلاق کاربردى شامل اخلاق حرفه ‏اى» نیز مى ‏شود. منظور از اخلاق حرفه ‏اى، تأمل در باره ابعاد اخلاقى مسائل و موضوعاتى است که به مشاغل خاصى مربوط مى ‏شود؛ مانند اخلاق پزشکى، اخلاق تجارت، اخلاق رومه ‏نگارى و امثال آن.[2] گفتنى است که یکى از دغدغه ‏هاى مهم اخلاق کاربردى، حل معضلات و تعت اخلاقى است. البته تنها دغدغه اخلاق کاربردى، برخلاف گمان برخى از نویسندگان، این نیست؛ هر چند حل معضلات اخلاقى جایگاه مهمى در اخلاق کاربردى دارد.

به طور خلاصه مى ‏توان گفت اخلاق کاربردى یا کاربستى، عبارت است از کاربرد و تطبیق استدلال‏ ها، اصول، ارزش‏ها و ایده‏ آل‏هاى اخلاقى در باره رفتارهاى اخلاقى، اعم از رفتارهاى فردى و اجتماعى، با توجه ویژه به معضلات و تعت اخلاقى. هدف از این نوع پژوهش نیز ارزش‏گذارى و ارزیابى اخلاقى و در نتیجه پذیرش یا انکار آن خط مشى‏ ها و رفتارها است. بنابراین، هر یک از مکاتب اخلاقى، داراى اخلاق کاربردى خاص خود است. براى نمونه، اخلاق کاربردى پذیرفته مکتب سودگرایى، قدرت‏گرایى یا قراردادگرایى، با اخلاق کاربردى پذیرفته مکتب اخلاقى اسلام کاملًا متفاوت است؛ زیرا هر مکتبى بر اساس اصول و ضوابط اخلاقى خود به بررسى احکام اخلاقى در موارد خاص و ارائه راه حل براى موارد تعارض وظایف مى ‏پردازد.[3]

 

 



 

 

[3] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 29-28


فرااخلاق‏[1] به بررسى تحلیلى و فلسفى در باره مفاهیم و احکام اخلاقى مى ‏پردازد. موضوع این نوع پژوهش، نه رفتارهاى اخلاقى مورد قبول افراد و جوامع خاص است و نه افعال اختیارى انسان؛ بلکه مفاهیم و جملاتى است که در اخلاق هنجارى مورد بحث قرار مى‏گیرند. فیلسوفى که به این نوع بررسى مى‏ پردازد، دغدغه درستى یا نادرستى و حقانیت یا بطلان گزاره‏ هاى اخلاقى را ندارد. براى نمونه، دغدغه قضاوت اخلاقى میان این حکم که سقط جنین بد است» با این حکم که سقط جنین خوب است» را ندارد. وظیفه اصلى او صرفاً بررسى معناى خوب» و بد» و تحلیل گزاره‏ هاى مورد بحث است.

در فرا اخلاق، مفاهیم و احکام اخلاقى از سه جهت عمده، مورد بحث و بررسى قرار مى‏ گیرند: از حیث معناشناختى؛ از حیث معرفت‏ شناختى و از حیث وجودشناختى. نخستین مورد مربوط به مفاهیم اخلاقى است و حیثیت دوم و سوم ناظر به احکام و جملات اخلاقى است.[2][3]

 

 



1. meta- ethics

[2] ( 1). براى توضیح بیشتر در این باره، بنگرید به: محمدتقى مصباح یزدى، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفى، ص 23- 17

[3] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 28-27


این بخش از مطالعات و پژوهش‏ هاى اخلاقى که اخلاق دستورى» نیز نامیده شده است، به بررسى افعالِ اختیارى انسان و صفات حاصل شده از آنها، از حیث خوبى یا بدى و بایستگى یا نبایستگى، مى‏ پردازد. به بیان دیگر، موضوع بحث در این گونه پژوهش، افعال اختیارىِ انسان و صفات درونى حاصل شده از افعال اختیارى است، نه دیدگاه ‏هاى افراد، گروه‏ ها، اقوام و یا ادیانى خاص. به همین دلیل، روش بحث در این نوع پژوهش، روش استدلالى و عقلى است و نه روش تجربى و تاریخى.

مهم‏ترین نقش و کارکرد اخلاق هنجارى، ارائه نظریه و دیدگاهى معقول براى تبیین خوبى و بایستگى، یا بدى و نبایستگى یک عمل است. براى نمونه، اگر در یک نظام اخلاقى گفته مى ‏شود عدالت خوب است» یا باید عدالت ورزید»، در اخلاق هنجارى به دنبال ملاک این حکم و دلیل آن هستند. به طور کلى، باید گفت که در اخلاق هنجارى به دنبال پاسخ به این پرسش‏ها هستند که دلیل درستى کارهاىِ درست چیست؟ معیار تمایز کار خوب و بد کدام است؟ و چرا باید متخلق به اخلاق فاضله شد و از اخلاق رذیله پرهیز کرد؟[1] براى پاسخ به این پرسش ‏ها، نظریه‏ ها، دیدگاه‏ هاى گوناگون و پرشمارى ارائه شده است که در کتاب‏هاى فلسفه اخلاق به تفصیل مورد بحث و بررسى قرار مى ‏گیرند.[2]

 

 



[1] ( 1). براى آشنایى بیشتر با اخلاق هنجارى، بنگرید به:.11 -1 .p ,nagaKyllehS ,scihtEevitamroN

[2] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. ص 27


امروزه محققان و اندیشمندان علوم مختلف، پژوهش ‏ها و تحقیقات متنوعى در باره اخلاق سامان داده ‏اند، در این راستا مى ‏توان سه حوزه پژوهشى و مطالعاتى را از یکدیگر بازشناخت:[1] مطالعات توصیفى، مطالعات هنجارى و مطالعات تحلیلى یا فرااخلاقى. به این اعتبار مى ‏توان اخلاق را نیز به سه‏ گونه تقسیم کرد.

اخلاق توصیفى‏

اخلاق توصیفى، همان گونه که از نامش پیدا است، به توصیف و معرفىِ اخلاقیاتِ افراد، گروه‏ ها و جوامع مختلف مى ‏پردازد. در پژوهش‏ هاى توصیفى، صرفاً در پى توصیف و گزارش از اخلاقیات خاصى هستیم. این‏ گونه پژوهش با روش تاریخى و نقلى صورت مى ‏گیرد و هدف از آن صرفاً آشنایى با نوع رفتار اخلاقى فرد یا جامعه ‏اى خاص است و نه تحلیل عقلى و فلسفىِ اخلاقیات گزارش شده و یا توصیه و ترغیب افراد به عمل بر طبق آنها و یا اجتناب از آنها. این مطالعات را معمولًا، جامعه‏ شناسان، مردم‏ شناسان و مورخان صورت مى ‏دهند.[2]

 

 



[1] ( 2). براى توضیحات بیشتر، بنگرید به: ویلیام کى. فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادى صادقى، ص 25 و 26؛ محسن جوادى، مسئله باید و هست، ص 18- 15؛ محمدتقى مصباح، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفى، ص 23- 17

[2] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد.ص 26


واژه اخلاق» جمع خلق» است که در لغت به معناى سرشت و سجیه» آمده است؛ اعم از سجایاى نیکو و پسندیده، مانند راستگویى و پاکدامنى، یا سجایاى زشت و ناپسند، مانند دروغ‏گویى و آلوده‏ دامنى. در عموم کتاب‏ هاى لغوى، این واژه با واژه خَلق» هم‏ ریشه شمرده شده است. خُلق زیبا به معناى بهره‏ مندى از سرشت و سجی ه‏اى زیبا و پسندیده و خَلق زیبا به معناى داشتن آفرینش و ظاهرى زیبا و اندامى موزون و هماهنگ است.[1]

دانشمندانِ اخلاق این واژه را در معانى پرشمارى به کار برده‏ اند. رایج ‏ترین معناى اصطلاحى اخلاق» در میان اندیشمندان اسلامى عبارت است از: صفات و ویژگى ‏هاى پایدار در نفس که موجب مى ‏شوند کارهایى متناسب با آن صفات، به طور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل، از انسان صادر شود.»[2]

ابو على مِسکَویه، در تعریف اخلاق مى ‏گوید:

اخلاق حالتى نفسانى است که بدون نیاز به تفکر و تأمل، آدمى را به سمت انجام کار حرکت مى ‏دهد.[3]

اگر این حالت نفسانى به گونه‏ اى باشد که کارهاى زیبا و پسندیده از آن صادر شود، آن را اخلاق خوب» (اخلاق فضیلت) نامند و اگر افعال زشت و ناپسند از آن صادر گردد، آن را اخلاق بد» (اخلاق رذیلت) گویند.

اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان، براى علم اخلاق» نیز تعاریف گونه‏ گونى برشمرده ‏اند. از میان این تعاریف به نظر مى ‏رسد جامع ‏ترین تعریف این است که بگوییم علم اخلاق علمى است که با معرفى و شناساندن انواع خوبى ‏ها و بدى ‏ها، راه ‏هاى کسب خوبى ‏ها و رفع و دفع بدى ‏ها را به ما مى ‏آموزد.[4] یعنى هم بُعد شناختى و معرفتى دارد و هم بُعد عملى و رفتارى. علم اخلاق، همانند فلسفه و علوم عقلىِ محض نیست که صرفاً بُعد عقلانى و نظرى انسان را تقویت کند؛ بلکه هدف اصلى آن، آموزش شیوه رفتار است.[5]

 

 



[1] ( 1). بنگرید به: محمد مرتضى ابیدى، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 6، ص 337؛ ابن‏منظور، لسان العرب، ج 4، ص 194؛ اسماعیل بن حماد الجوهرى، الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، ج 4، ص 1471؛ و همچنین بنگرید به: شیخ عباس قمى، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، ج 2، باب الخاء بعده اللام، ص 676

[2] ( 2). بنگرید به: محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 67، باب 59، ص 372، ذیل حدیث 18؛ محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، تصحیح على‏اکبر غفارى، ج 5، ص 95

[3] ( 3). ابو على مسکویه، کیمیاى سعادت( ترجمه طهارة الاعراق)، ترجمه میرزا ابوطالب‏زنجانى، تصحیح ابوالقاسم امامى، ص 57 و 58

[4] ( 1). بنگرید به: محمدتقى مصباح، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمد حسین شریفى، ص 18؛ محمدمهدى نراقى، جامع‏السعادات، ج 1، ص 15- 9؛ محمدرضا مدرسى، فلسفه اخلاق، ص 17

[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 26-25


                                                                           ((باسمه ­تعالی))    

                                                                                                                                                               تاریخ به روزرسانی 1397/3/1

سوابق آموزشی، علمی، پژوهشی، فرهنگی و اجرایی

دکتر نقی سنائی


1-   بیوگرافی

نقی سنائی

متولّد :   7/5/1348 ه ش - بابل

عضو هیأت علمی تمام وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر- گروه الهیات و معارف اسلامی، استادیار پایه 17

2-   تماس        

آدرس محلّ کار: استان مازندران، قائم شهر، جنب پل تلار، دانشگاه آزاد اسلامی - گروه معارف اسلامی

 تلفن همراه :  09393133081 -09113133081       تلفن محلّ کار  01122244111

 Email :

 sanaei.naghi657@gmail.com

www.drsanaei.blogfa.com  

www.drsanaei.blog.ir


                                                                                                                                                       کانال آیات و احادیث اخلاقی در تلگرام @Drnaghisanaei

   کانال آیات و احادیث اخلاقی در پیام رسان سروش drnaghisanaei@

 

3- تحصیلات دانشگاهی

3-1- دکترای تخصّصی، رشته مدرّسی معارف اسلامی، گرایش اخلاق اسلامی از دانشگاه معارف اسلامی قم، 30 تیر 1394 ه ش.

3-2- کارشناسی­ ارشد، رشته الهیات و معارف اسلامی، گرایش فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی بابل، 12 اسفند 1374 ه ش.

3-3- کارشناسی، رشته الهیات و معارف اسلامی، گرایش فقه و مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه آزاد اسلامی بابل، 20 تیر 1371 ه ش.

3-4- دیپلم، رشته فرهنگ و ادب، دبیرستان آیه الله غفاری بابل، خرداد 1367 ه ش.

4- فعالیت­ های علمی

4-1- عضو هیأت علمی رسمی قطعی در گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر از سال 1380 با شماره پرونده 19212 و کد شناسه تدریس 103107204608001

4-2- استادیار پایه 17

ادامه مطلب


کسى که فردى را براى خودْ انسان کامل تلقى کند و سخت شیفته اخلاق و روحیات او شود، بسیار تحت تأثیر او قرار مى‏گیرد.

استاد مطهرى (ره) در این زمینه مى‏فرماید:

محبت به‏سوى مشابهت و مشاکلت مى‏راند و قدرت آن سبب مى‏شود که محبّ به شکل محبوب در آید. محبت مانند سیم برقى است که از وجود محبوب به محبّ وصل گردد و صفات محبوب را به وى منتقل سازد.[1]

در مورد تأثیر تربیتى آن در تهذیب اخلاق مى‏فرماید:

اهل عرفان و سیر و سلوک به‏جاى پویش راه عقل و استدلال، راه محبت و ارادت را پیشنهاد مى‏کنند [و] مى‏گویند: کاملى را پیدا کن و رشته محبت و ارادت او را به گردن دل بیاویز که از راه عقل و استدلال هم بى‏خطرتر است و هم سریع‏تر. تأثیر نیروى محبت و ارادت در زایل کردن رذایل اخلاقى از دل، از قبیل مواد شیمیایى بر روى فات است؛ مثلًا یک کلیشه‏ساز با تیزاب اطراف حروف را از بین مى‏برد، نه با ناخن یا سر چاقو. امّا تأثیر نیروى عقل مانند کار کسى است که بخواهد ذرات آهن را از خاک با دست جدا کند. چقدر رنج و زحمت دارد؟! اگر یک آهن‏رباى قوى در دست داشته باشد، ممکن است با یک گردش همه آنها را جدا کند. نیروى ارادت و محبت مانند آهن‏ربا صفات رذیله را جمع مى‏کند و دور مى‏ریزد. به عقیده اهل عرفان محبت و ارادت پاکان و کمّلین همچون دستگاه خودکارى خودبه‏خود رذایل را جمع مى‏کند و بیرون مى‏ریزد.[2]

نمونه‏هایى از کسانى که در صدر اسلام، تحت تأثیر این جذب و انجذاب قرار گرفته‏اند و شیفته نبىّ‏مکرّم صلى الله علیه و آله گشتند، ابوذر غفارى، بلال حبشى، اویس قرنى و سلمان‏فارسى است. این محبت همچون اکسیرى عظیم آنها را به گوهرى بى‏مانند در کرامت‏هاى انسانى مبّدل ساخت.

ادامه مطلب


 نیایش اصولًا کشش روح است به‏سوى کانون غیرمادى جهان. به‏طور معمول نیایش عبارت است از تضرع، ناله مضطربانه و طلب یارى و استعانت و گاهى یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونى و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات. به‏عبارت دیگر مى‏توان گفت نیایش پرواز روح است به‏سوى خدا و یا حالت پرستش عاشقانه‏اى است نسبت به آن مبدئى که معجزه حیات از او سرزده است و بالأخره نیایش کوشش انسان است براى ارتباط با آن وجود نامرئى، آفریدگار همه هستى، عقل کل، قدرت مطلق و خیر مطلق. صرف نظر از نقل اوراد خاص، حقیقت نیایش یک حالت عرفانى پرگدازى را مجسم مى‏کند که دل در آن به خدا جذب مى‏شود.[1]

دعا و نیایش نیز یکى از شیوه‏هاى پرورش ایمان است. دعا اظهار نیاز است، بلکه دعا آن است که شخص یکپارچه نیاز شود. دعا ابراز اشتیاق است، بلکه همه نیاز فرد همین شوق و اشتیاق است. دعا عامل تربیتى و سازنده‏اى است که نه تنها هشیارى انسان نسبت به کمبودهایش است، بلکه تمام مساعى و نیروهاى او را جهت تحقق مطلوبش به‏کار مى‏اندازد.

آنگاه که بیمارى از درد و سوز به خود مى‏پیچد و از پزشک مدد مى‏طلبد، خود اقدامات اولیه‏ را به انجام مى‏رساند تا مسیر درمان هموار گردد. پس از آن است که دعا و طلب معناى حقیقى خود را مى‏یابد و در نتیجه اجابت را در پى دارد:

و إِذا سئلک عبادى عنّى فإِنّى قریبٌ أُجیب دعوة الدّاع إِذا دعان فلْیستجیبُوا لى و لْیؤمنوا بى‏لعلّهم یَرْشُدون.[2]

اینک آثار عینى دعا (رفع حاجات و استجابت) مورد نظر نیست؛ بلکه همانا دعا و نیایش غیر از آنها، سخن گفتن با معبود و اظهار ناز و نیاز است و از این جهت حضور محبوب را در جان و دل نیایش کننده تقویت مى‏کند؛ زیرا نیایش معنایى جز سخن گفتن با مخاطب حاضر ندارد. این است که دعا غذاى روح عارفان و شراب ناب مؤمنان است. خداوند توجه و عنایت خود را در گرو دعا و نیایش قرار داده است: بگو: اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‏کند.»[3]

امام على علیه السلام مى‏فرماید: دعا خزانه‏هاى وصول و چراغ‏هاى رستگارى است.»

ادامه مطلب


ذکر به معناى یادآورى» است. همچنین حفظ معناى چیزى یا استحضار آن ذکر نامیده مى ‏شود. به تعبیر دقیق‏تر گاهى مراد از ذکر حالتى است در نفس که انسان با آن مى‏تواند چیزى را که پیش‏تر بدان شناخت و معرفت داشته حفظ کند. ذکر به این معنا مانند حفظ است؛ با این تفاوت که ذکر در جایى به کار مى‏رود که علاوه بر این‏که مطلبى در خزانه حافظه هست، در نظرش نیز حاضر باشد. گاهى نیز ذکر گفته مى‏شود و مراد از آن حضور مطلبى در قلب یا زبان است و از این رو مى‏گویند ذکر بر دو نوع قلبى و زبانى است.[1]

بنابراین یکى دیگر از شیوه ‏هاى پرورش ایمان، ذکر است که حضور جدّى خداوند را نزد انسان تقویت مى‏کند. ذکرهاى زبانى که در تعالیم اسلام وارد شده براى آن است که همان حالت قلبى حضور را در انسان ایجاد کند. البته نباید از تأثیر تربیتى ذکرهاى زبانى نیز غافل شد؛ زیرا به زبان آوردن سخنانى معیّن با استفاده از تلقین به نفس، تغییرى به مقتضاى آن در ضمیر انسان پدید مى‏آورد. چنان‏که در راه‏هاى ورود به ضمیر ناهشیار متذکر شدیم، این شیوه بسیار مورد عنایت تعالیم اسلام واقع شده است و سراسر زندگى ما به هنگام خواب و بیدارى، فعالیت و استراحت، و خوشى و ناخوشى پر است از این اذکار و تلقینات خداباورانه که در ما اثر مى‏گذارد. نمازهاى یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و تعقیبات آنها با اذکار مخصوص، شروع کارها با بسم‏اللّه، پایان دادن هر کار با الحمدللَّه و اذکار دیگرى که براى خروج از خانه، ورود به محل کار، ورود به مسجد و .، همه این تلقینات به صورت ذکرهاى خفى یا علنى همچون بارانى زلال، گلستان قلب و روان مؤمنان را بارور ساخته و میوه‏هاى ایمان و فضیلت را در دسترس قرار مى‏دهد.

نکته دیگر این‏که ذکرهاى زبانى، قلب را آماده ‏تر مى ‏کند. امام خمینى (ره) از قول استاد خود مى ‏فرماید:

شیخ عارف کامل ما جناب شاه‏آبادى- روحى فداه- مى‏فرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده، مى‏خواهد تعلیم کلمه کند، تکرار مى‏کند تا این‏که او به زبان مى‏آید و کلمه را ادا مى‏کند. پس از آنکه او کلمه را ادا کرد، معلم از طفل تبعیّت مى‏کند و خستگى آن تکرار بر طرف مى‏شود و گویى از طفل به او مددى مى‏رسد. همین‏طور کسى که ذکر مى‏گوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب، آنکه زبان از قلب تبعیت مى‏کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع مى ‏شود.

ادامه مطلب


 دستورات و تعالیم دینى که براى پرورش ایمان در نظر گرفته شده است، از سه طریق اول بهترین استفاده را در جهت هدایت و تهذیب اخلاق افراد جامعه کرده است. شیوه‏ هاى پرورش ایمان که در ضمن معارف دینى بیان شده، عبارت است از: عبادت، ذکر، نیایش، محبّت به اولیای الهی.

عبادت: عبودیت به معناى اظهار تذلل و خاکسارى است که معادل آن در فارسى همان بندگى» است و عبادت بالاتر از آن است؛ یعنى نهایت تذلل و از این‏رو به جز خداوند کسى مستحق آن نیست.[1] بنابراین اعمال عبادى مختلف، مانند نماز، روزه، حج و غیر آن براى اعلام همین تذلل و بندگى است. سید قطب این مطلب را به خوبى ترسیم مى‏کند:

نماز و روزه و زکات و حج و سایر مظاهر و شعایر تعبدى، چیزى جز کلید نیستند. تنها کلیدهایى که با آن وسایل مى‏توانیم درهاى عبادت را به روى خود بازکنیم، یا ایستگاه‏ها و منازلى هستند که راهپیمایان طریق عبادت و سالکان منزلگه معبود در بین راه در آن ایستگاه‏ها براى اندکى منزلى گزیده، توشه راهى برداشته، نفسى تازه مى‏کنند و سپس با زاد و توشه کافى راه را ادامه داده به سوى منزل معشوق راه مى‏سپرند. این راه همان عبادت است. بنابراین هر چه در این راه واقع باشد، از پرستش گرفته تا کارهاى روزمره زندگى یا اندیشیدن و ادراک، مادام که وجهه نظر و هدفْ خدا باشد، همه عبادت است. این اساس و پایه، هنگامى مستحکم‏تر مى‏شود که حقیقتاً و عملًا- نه تنها با زبان- گواهى دهد که هیچ مقام و شخصیت و مظهر قدرتى قابل پرستش نیست، جز خداى واحد و آفریننده قادرى که حکیم و علیم است [2]

این‏گونه عبادت، به همه زوایاى زندگى سرایت کرده موجب پرورش ایمان است و ثمره‏اش تربیت اخلاقى و فضایل انسانى است.

اى مردم، پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند آفریده است، پرستش کنید؛ باشد که به تقوا گرایید.

ادامه مطلب


ایمان یک حالت قلبى و فرآیند روانى است که جهت‏ گیرى آن در افکار، احساسات و اعمال آشکار مى ‏شود: امام باقر علیه السلام:

الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث.[1]

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله:

الایمان قول مقول و عمل معمول و عرفان العقول.[2]

با ایمان به خداوند متعال، روز باز پسین و فرشتگان یا مأموران تدبیر عالم- که همگى در ایمان به غیب خلاصه مى ‏شود- ابعاد شناختى، عاطفى، اجتماعى و اخلاقى فرد تغییر مى‏ کند و نگرش او در محدوده محاسبات فیزیکى، کمّى و سودجویانه نمى ‏گنجد؛ بلکه این جهت‏ گیرى و جهان‏بینى انگیزه ‏اى براى شکوفایى استعدادهاى درونى او مى‏ گردد و گسترش وجودى او را در امتداد کمال مطلق محقق مى‏ گرداند. احساس حضور در محضر وجودى‏

مقدّس با علم بیکران و قدرت بى‏پایان، عامل مهمى در تربیت و کنترل اخلاقى انسان خواهد بود. بنابراین پرورش ایمان در سراسر وجود انسان با اهرم‏هاى بسیارى که در اختیار دارد، تربیت اخلاقى را تسهیل مى‏کند؛ بلکه خود، آفریننده مکارم اخلاق در وجود انسان است.

الکسیس کارل، رابطه ایمان مذهبى و بعد اخلاقى انسان را این‏گونه ترسیم مى‏کند:

فعالیت‏هاى اخلاقى و مذهبى عملًا با یکدیگر بستگى دارند. احساس اخلاقى، پس از مرگِ احساسِ عرفانى دیرى نمى‏پاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقى مستقل از مذهب آن‏چنان که سقراط مى‏خواست موفق نشده است. اجتماعاتى که احتیاج به نیایش را در خود کشته‏اند، معمولًا از فساد و زوال مصون نخواهند ماند. این از آن جهت است که متمدنین بى‏ایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسئله رشد همه فعالیت‏هاى باطنى و درونى خود که لازمه یک وجود انسانى است، دلبستگى پیدا کنند.[3]

علامه طباطبائى (ره) در توضیح شیوه‏ هاى اخلاقى، سه مسلک را از یکدیگر متمایز مى ‏کند و مى ‏فرماید:

مسلک اول تهذیب از طریق غایات صالح دنیوى است که همان مسلک عقلى فلاسفه یونان است. مسلک دوم تهذیب از طریق غایات اخروى است؛ مانند حور و قصور، بهشت و دوزخ و . که آیات قرآن در این زمینه بسیار است و شیوه تربیتى انبیاى الهى نیز بر همین منوال بوده است.

ادامه مطلب


 

در یک تقسیم بندی کلی می توان دستورات اخلاقی را به دو گروه تقسیم کرد: محاسن اخلاق و مکارم اخلاق. آن دسته از دستورات اخلاقی که مربوط به روابط اجتماعی و جلب منافع مادی و چگونگی معاشرت با دیگران است و موجب بهبود زندگی دنیوی می شود، در گروه محاسن اخلاق قرار می گیرد. اخلاقیاتی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت می کند، در زمره مکارم اخلاق قرار می گیرد. به عبارت دیگر، از تقابل بین حسن خلق با سوء خلق و محاسن اخلاق با مکارم اخلاق در روایات چنین برمی آید که در مواردی که اولیای الهی خواسته اند پیرامون اخلاق خوب به معنای جامع و کامل آن سخن بگویند و اهمیت و ارزش آن را در مجموع بیان نمایند، از کلمه حسن خلق» استفاده کرده اند و آن را با سوء خلق» می سنجیدند و بدین وسیله، ما را بر ملکات حمیده و سجایای اخلاقی پسندیده تشویق و ترغیب می کنند و از صفات ناپسند بازمی دارند و به موازات ذکر فواید مادی و معنوی حسن خلق، از زیان های دنیوی و اخروی سوء خلق نیز سخن به میان می آورند. برای مثال، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این کلام گهربار خود می فرمایند: من سعادة الرجل حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق.»( مستدرک الوسایل، ج 2، ص 83. )

اما در مواردی که اولیای دین خواسته اند از تعالی معنوی و کمال سخن بگویند و افراد جامعه را به ارزش های عالی انسانی متوجه کنند، از مکارم اخلاق نام برده اند و آن را در کنار محاسن اخلاق آورده اند و گام نهایی هدف انبیا و اولیای الهی شمرده اند. اولیای دین به پیروان خود می فهماندند که هدف عالی رهبران ادیان الهی، از جمله اسلام، تنها این نیست که مردم را با اخلاق خوب اجتماعی آشنا سازند و تربیت کنند، بلکه علاوه بر آن می خواهند آنان را با سجایای عالی انسانی پرورش دهند و از مزایای کرامت و انسانیت برخوردارشان نمایند. به همین دلیل رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: بعثت لاتمّم مکارم اخلاق»؛( فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122. )  یعنی به منظور رسیدن به مکارم اخلاق، به پیامبری مبعوث شدم. چگونگی رسیدن به این مقام رفیع و بلند را می توان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام جست وجو کرد، آن جا که می فرمایند: ذلّلوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم»؛( فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122. یعنی اخلاق خود را در آغاز با صفات حمیده و محاسن اخلاق رام کنید و سپس آن را به سوی مکارم اخلاق و سجایای عالی و ملکات نفسانی انسانی سوق دهید.

ادامه مطلب


    از آنجایی که سلامت یک مفهوم کلی و شامل اجزایی مثل سلامت جسمی روانی، اجتماعی و معنوی است و یکی از اجزا مهم آن که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته بعد معنوی و اخلاق است که این موضوع در سلامت کلی فرد، تاثیر به‌سزایی در سلامت روان فرد دارد، چنانچه این اجزاء سلامت باهم رشد موزون و همگونی نداشته باشند، نمی‌توان به یک سلامت نسبی و مطلوبی دست یافت، شخصیت و رشد اخلاقی یک بخش مهمی از شخصیت فرد است که در بسیاری از موارد تعیین کننده نوع رفتار و تعامل فرد با خود و دیگران است .

رشد اخلاقی و معنویت افراد منجر به رشد و بالندگی در موضوعات زیر می‌شود که در سلامت روان هر فرد نقش موثری دارد:

- وجود هدف و معنا در زندگی

- احساس آرامش درونی

- صلح جویی و پرهیز از خشونت و رفتار‌های آسیب‌رسان

- خوشبینی،عشق و کاهش سوءظن و بدبینی

- حس ارتباط عمیق با هستی

- ارتباط با طبیعت و افزایش حس زیبا‌شناختی

- صداقت و یکرنگی

- افزایش انگیزه خدمت داوطلبانه که منجر به افزایش سرمایه اجتماعی می‌شود

- اعتماد داشتن به دیگران و قابل اعتماد بودن

- مهربانی، صمیمیت

- نوع‌دوستی

- تلاش جهت بهتر شدن و خود شکوفایی

مولفه‌های فوق در افزایش سطح سلامت روان مثبت نقش کلیدی ایفا می‌کنند

اساس اخلاق از خود‌شناسی و خود‌آگاهی شروع می‌‌شود، یعنی باید اخلاق فردی را با شناخت خود و خود آگاهی آغاز کرد . در واقع اخلاق نهایت عقلانی بودن را در‌بر‌می‌گیرد و عصاره همه خوبی‌ها و ارزش‌های زندگی هر فرد می‌باشد. اصول اخلاقی فردی شامل ارزش‌های اخلاقی‌ست که هر فرد برای زندگی خود و در ارتباطش با دیگران بر می‌گزیند، اصول اخلاقی اجتماعی در ارتباط با هنجارهای هر جامعه معنا می‌شود .


 

1 - رشد اخلاقی کودکان یک موضوعی است که به تدریج اتفاق می‌افتد لذا، صبر و حوصله یکی از شاخص‌های اصلی است که والدین باید به این موضوع توجه داشته باشند

2 - رشد اخلاقی باعث پذیرش مسولیت وپاسخ گویی در مقابل یک رفتار را ایجاد می کند لذا باید به کودکان مسئولیت هایی را سپرد وپاسخ گویی را درآنها تقویت کرد .

3 - نتیجه رشد اخلاقی فرد را حقیقت‌طلب بار می‌آورد بنا‌بر‌این به منظور رسیدن به این هدف بایستی به کودکان حقیقت را گفت تا آنها از این طریق رشد و پرورش‌یافته و حقیقت‌طلب شوند .

4 - احساس ارزشمندی یکی از پیامد‌های رشد اخلاقی در کودکان است و این موضوع سبب افزایش اعتماد به نفس و نهایتاً افزایش سطح سلامت روان مثبت در آنان می‌شود، با تشویق خدمت‌کردن به دیگران به کودکان کمک می‌کنیم  تا احساس ارزشمند بودن و مفید بودن در آنان بوجود آید .

5 - بسیاری از افراد براین باورند که اخلاقی بودن به معنای مقدس بودن است، افراد دارای غرایز و احساساتی همچون خشم، حسادت، غریزه جنسی، خواب و. هستند، لذا، داشتن این موضوعات یک امر طبیعی است و مهم این است که افراد با رشد اخلاقی بتوانند در نحوه بیان آنها ماهر بوده و بتوانند آنها را خوب مدیریت کنند.

6 - در تربیت اخلاقی کودکان به این نکته بایستی توجه شود، که انسان دارای عیوب و نقص‌هایی است و افراد دنبال این نباشند که کامل و بی‌نقص باشند، مهم این است که بپذیرند اشتباهاتی در زندگی دارند و پذیرش این اشتباهات قدم اول برای بهبود و اصلاح آن است.

7 – مهم‌ترین پیامد رشد اخلاقی احترام به خود و دیگران است، پس اگر بخواهیم که این موضوع تحقق یابد بایستی به کودکان احترام بگذاریم تا ضمن مهم و باارزش تلقی کردن خود سبب احترام به دیگران نیز گردند.


سعى ناکرده در این راه به جایى نرسى‏


مزد اگر مى ‏طلبى طاعت استاد ببر[1]




روایات بسیارى، بر بزرگداشت عالمان و اندیشمندان تأکید کرده‏ اند. احترام به عالمان نشانه بهره‏ مندى از عقل‏[2] و حرمت عالمان همانند و همسنگ حرمت شهیدان و صدیقان معرفى شده است.[3] از شاگردان و متعلمان خواسته شده که همچون ملائکه که در برابر اهل علم تواضع مى‏ کنند و بال‏ هاى خود را زیر پاى عالمان مى گسترانند، عالمان را بزرگ داشته و بر صدر نشانند[4] و براى استاد همچون بنده و خدمتکار باشند؛ زیرا به گفته پیامبر اکرم:

مَن تَعَلَّمْتَ منه حَرفاً صِرتَ له عبداً[5]

حتى در برخى از روایات اکرام عالمان به منزله اکرام و احترام به خداوند تلقى شده است.[6] امام‏زین العابدین علیه السلام در رساله حقوق در باره حقوق معلم و استاد مى‏ فرماید:

حق کسى که به تو علم مى ‏آموزد این است که او را بزرگ بدارى و احترام مجلسش را نگه‏دارى و به نیکویى به سخنانش گوش فرا دهى و به او رو آورى و در نزد او با صداى بلند سخن نگویى و اگر کسى از او سؤالى پرسید، در جواب دادن به آن بر او پیشى نگیرى؛ و در محضر او با دیگران سخن نگویى و در نزد او از دیگران غیبت نکنى [7]

چرا اسلام عزیز براى معلم و استاد این همه احترام و مقام و ارزش قائل شده است؟ به نظر مى‏رسد یکى از علل آن، اهمیت و ارزشمندى خود علم» است. علم به‏عنوان یک امر وجودى، بهتر از جهل و نادانى است. عقل و فطرت هر انسانى نیز حکم مى‏کند که دانایان را نباید همسنگ و هم‏تراز نادانان قرار داد به تعبیر قرآن کریم: هل یَستَوِى الذینَ یَعْلَمُونَ والذین لایَعْلَمُون‏[8] یکى دیگر از اهداف تواضع در برابر استاد و احترام به دانشمندان این است که این کار موجب رشد و پیشرفت علم، و در نتیجه پیشرفت جامعه اسلامى، خواهد شد.

متأسفانه بعضاً این احترام و تواضع به انحراف کشیده مى‏شود و به جاى آنکه موجب پیشرفت علم و دانش شود، موجب رکود و خمودى آن شده و جامعه را از نوآورى ‏هاى علمى باز مى‏دارد. بعضاً مشاهده مى‏شود که تواضع و احترام، جاى خود را به تبعیت و تقلید کورکورانه داده است؛ به گونه ‏اى که بزرگى یک اندیشمند در چشم شاگردانش، به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، موجب خود کم‏بینى شاگردان او شده است؛ تا جایى که جرئت و جسارت اندیشیدن را از آنان ستانده است.[9]

 

 



[1] ( 3). دیوان حافظ.

[2] ( 4). یا احمد انَّ اهلَ الدنیا کثیرٌ فیهم الجهلُ و الحمقُ لایَتَواضَعُون لِمَن یَتَعلَّمون منه و هم عند انفُسِهم عقلاءُ و عند العارِفین حُمَقاء.( دیلمى، ارشاد القلوب، 201)

[3] ( 5). پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: حُرَمةُ العالِمِ العامِلِ بعلمِهِ کحرمةِ الشهداءِ و الصدیقین.( محمد محمدى‏رى‏شهرى، علم و حکمت در قرآن‏و حدیث، ج 2، ص 610، حدیث 1773)

[4] ( 6). پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: تَواضَعُوا للعالمِ و ارْفَعُوه فانَّ الملائکةَ تَرفَعُ العالِمَ و تَخفَضُ أَجنِحَتِها و تَستَغْفِر له.( همان، ص 614، حدیث 1786)

[5] ( 7). همان، ص 626، حدیث 1830

[6] ( 8). پیامبراکرم صلى الله علیه و آله: مَن اکرَمَ عالماً فقد اکرَمَنى و مَن اکرَمَنى فقد اکرَم اللَّهَ و مَن اکرَم اللَّهَ فَمَصِیرُه الى الجنةِ.( همان، ص 610، حدیث 1771)

[7] ( 1). محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 10، ص 42، حدیث 6

[8] ( 2). زمر( 39): 9

[9] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. صص 56-55


شایسته است دانشجویان مطالب نو و جدیدى را که در هر درسى ‏مى ‏آموزند، یادداشت نمایند. البته نگارش، گزیده‏ نویسى یا خلاصه‏ بردارى، نیازمند فراگیرى آموزش‏ هاى خاصى است که در جاى ‏خود باید دنبال شود. در صدر اسلام که مسلمانان هنوز به اهمیت نگارش واقف نبودند، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با بیان‏ هاى مختلف، آنان را به این کار تشویق کرده و مى‏ فرمود: علم را در زنجیر کنید.» و در پاسخ این پرسش که زنجیر کردن علم چگونه است؟» مى‏ فرمودند: نگارش آن.»[1] آن حضرت خطاب به یکى از یارانش که از فراموش کردن سخنان حکیمانه رسول اکرم نگران بود، در حالى که با انگشت خود به نوشتن اشاره مى ‏کرد، فرمود:

استَعِن بیَمینِک؛[2] از دستت کمک بگیر».

امام صادق علیه السلام، نیز در این‏باره مى‏ف رماید:

دانش را بنگارید، چرا که شما بدون نگارش نمى‏ توانید آن را حفظ کنید.[3]

کتاب‏ هاى خود را نگهدارى کنید؛ چرا که در آینده به آنها نیاز خواهید داشت.[4][5]

 

 



[1] ( 6). قَیِّدوا العلمَ. قیل: و ما تقییده؟ قال: کتابَتُه.( همان، ج 2، باب 19، حدیث 35، ص 151)

[2] ( 7). همان، ص 152، حدیث 36

[3] ( 1). اکتبوا العلمَ فانَّکم لاتَحفظونَ حتى تکتبوا.( محمدبن یعقوب کلینى، اصول الکافى، ج 1، کتاب فضل العلم، باب 17، حدیث 9)

[4] ( 2). احتفِظُوا بکُتُبکم فانکم سوفَ تَحتاجون الیها.( همان، حدیث 10)

[5] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد.  صص 55-54


پرسش و پرسش گرى اگر براى کشف حقیقت و فهم واقعیت باشد، نه تنها از فضایل اخلاقى است، که در پاره‏ اى اوقات از نظر شرعى و فقهى نیز واجب است. کسى که مسائل شرعى خود را نمى‏ داند، یادگیرى آنها بر او واجب است و اگر راه فهم حکمى در پرسش از کسى باشد، پرسیدن واجب خواهد شد. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله پرسش را به‏ عنوان کلید خزاین و گنجینه‏ هاى دانش معرفى کرده و نه تنها افراد را به پرسش گرى تشویق مى‏ کند، بلکه مى ‏فرماید پرسشگر اجر و پاداش اخروى نیز دارد: دانش گنج است و کلید آن، پرسش است؛ پس بپرسید- خداوند شما را رحمت کند- به درستى که چهار دسته مأجورند: پرسشگر، گوینده، شنونده و دوستدار آنها.»[1]

امام ‏صادق علیه السلام نیز پرهیز از پرسش را موجب هلاکت قوم مى‏داند:

انَّما یهلک الناس لِانَّهم لا یَسأَلُون‏[2]

البته باید دانست که ارزش پرسش و پرسش گرى ارزشى ذاتى نیست؛ یعنى این‏گونه نیست که پرسشگرى در هر شرایطى مطلوبیت داشته باشد؛ بلکه در صورتى داراى ارزش اخلاقى است که به منظور کشف حقیقت و فهم واقعیتى باشد، وگرنه اگر براى اظهار فضل و مچ‏ گیرى و امثال آن باشد، کارى بسیار زشت و ناپسند است. امام على علیه السلام در پاسخ پرسش گرى که براى اظهار فضل یا مچ گیرى سؤال کرد، فرمود:

براى دانستن بپرس نه براى آزردن، که نادانِ آموزنده همانند داناست و داناىِ برون از راه انصاف، همانند نادانِ پر چون و چراست.[3]

همچنین باید توجه داشت که پرسش‏هاى ما در باره موضوعاتى باشد که گرهى فروبسته از کار ما یا دیگران مى ‏گشایند و نه مسائلى که دانستن یا ندانستن آنها هیچ دخالتى در سرنوشت مادى و معنوى ما ندارد.

ادامه مطلب


آدمى فربه شود از راه گوش‏


جانور فربه شود از حلق و نوش‏




 یکى از آدابى که رعایت آن براى هر کسى، به‏ ویژه دانشجویان لازم است، هنر خوب گوش دادن به سخنان استاد است. این موضوع نه تنها ادب شاگرد در برابر استاد را نشان مى ‏دهد، بلکه راهى است براى بهره‏ مندى بیشتر و بهتر دانشجویان از محضر استادان. امام على علیه السلام، در این‏ باره مى‏ فرماید:

زمانى که نزد دانشمندى نشستى، پس، بر شنیدن نسبت به گفتن حریص‏تر باش و خوب گوش ‏دادن را بیاموز همان‏گونه که خوب گفتن را مى ‏آموزى و سخن هیچ کس را قطع نکن.[1]

شنونده خوب کسى است که: اولًا، در سخنان گوینده خوب دقت کند و به تعبیر دیگر، براى ادراک» آمادگى کافى را داشته باشد؛ ثانیاً، بردبار و شکیبا بوده و احساس خستگى نکند؛ ثالثاً، بتواند میان نکات اصلى گفتار گوینده و شاخ و برگ‏ هاى آن تفکیک نماید، مثلًا مناقشه در مثال نکند و به لُبّ سخن توجه کند.[2]

 

 



[1] ( 1). بنگرید به: محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 2، باب 10، ص 43، حدیث 11

[2] شریفى، احمدحسین، آیین زندگى (اخلاق کاربردى)، 1جلد. ص 51


دوران دانشجویى به گونه‏ اى است که اگر دانشجو تلاش بسیار کند و از لحظات و ساعات عمرش کامل و بهینه بهره گیرد، باز هم نمى‏ تواند به مسئولیت‏ هاى واجب و ضرورى‏اش، جامه عمل بپوشاند.

یعنى مسئولیت‏ ها و وظایفِ دینى، اجتماعى، علمى، فرهنگى و ى دانشجو به اندازه‏اى است که دیگر فرصتى براى انجام کارهاى مباح و مستحب باقى نمى ‏ماند. البته این موضوع نه اختصاص به دانشجویان دارد و نه ویژگى دوران معاصر است. شهید اول، در این‏باره فرموده‏ اند: گذراندن عمر در کارهاى مباح و پرداختن به امور غیرضرورى، هر چند به میزان اندک، حاصلى جز زیان ندارد.»[1] در عین حال، دانشجویان با توجه به نقش ویژه و انکارناپذیرشان در جامعه، وظایف و مسئولیت‏ هاى سنگین‏ترى بر عهده دارند.

مهم‏ترین وظیفه دانشجویان تحصیل دانش‏ هاى سودمند براى جامعه است. دانش‏ هایى که در جهت رشد و پیشرفت فراگیر جامعه اسلامى باشد. بنابراین لازم است در کلاس درس و خارج از کلاس، همواره در پى فهم مسائل ضرورى و مفید برآیند و هرگز وقت خود را صرف مسائل غیرضرورى نکنند. مسائلى که دانستن آنها، صرفاً بار اطلاعاتى آدمى را مى‏ افزاید و هیچ تأثیرى در سعادت دنیوى و اخروى فرد و جامعه ندارد، رهزن عمر و اندیشه‏ اند. امام على علیه السلام، در این‏باره، به دانشجویان توصیه مى ‏کند که به دنبال فهم و حل مسائلى باشید که دانستن آنها لازم است و جهل در آنها پذیرفتنى نیست:

سَلْ عَمّا لابدَّ لک من عِلْمِهِ [عَمَلِهِ؟] و لاتعذر فى جهله»

ادامه مطلب


شریعت، طریقت و حقیقت، سه واژه برگرفته از سخن رسول خاتم (ص) است؛ نه واژگان خودساخته عارفان:

الشریعة اقوالى و الطریقة اعمالى و الحقیقة احوالى‏

؛[1] شریعت گفتارم، طریقت کردارم و حقیقت احوالم است.

عارفان براى این سه واژه، دست‏کم سه تفسیر صحیح، اما نامتناقض و نامتضاد ارایه داده اند که هر یک به منظر خاصى توجه دارد.

تفسیر یکم‏

در تفسیر نخست که عارفانى چون مولانا جلال‏ الدین بلخى ارائه کرده‏ اند، دین به‏ عنوان میزان کلى اعتدالى براى عارفان، جُنگى کامل از تعالیم وحیانى است که در تمامى احوال بارورى فطرت باید بدان تکیه شود. این اتکا با تعامل سه‏گانه عارفان با دین صورت مى‏پذیرد؛ نخستین گام آنکه آنان درصدد آموختن دین برآیند تا همچو شمعى ره بنمایاند؛ دومین گام آنکه در مقام انجام آن آموخته‏ ها برآیند تا راه را بپیمایند و سومین گام هم آنکه در مقام یافتن قرار گیرند تا به مقصد بار یابند و ملکه جانشان گردانند. به آموختن، شریعت به رفتن، طریقت و به یافتن حقیقت گویند.

بنابراین شریعت، طریقت و حقیقت، سه نوع تعامل آدمى با آموزه ‏هاى دینى است و دین گوهرى یگانه است؛ مانند آموختن آموزه توکل، رفتن متوکلانه بر پایه آن آموخته تا سرحد جاى گرفتن در مقام توکل و ملکه گشتن آن مقام در جان. آنگاه که ملکه گشت، دیگر نیازى به یادگیرى (شریعت) نیست. یا آنکه توحید را بیاموزى، آنگاه درصدد یافتن آن برآیى، سپس به توحید باریابى و خداى سبحان را مشاهده کنى. آنگاه که در این مقام جاى گرفتى، به علم حصولى (شریعت) نیازى ندارى.

مولوى در آغاز دفتر پنجم مثنوى معنوى مى ‏نویسد:

شریعت همچو شمع است، ره مى‏ نماید و بى آنک شمع به دست آورى، راه رفته نشود و چون ره عبدالواحد آمدى آن رفتن تو، طریقت‏است و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است. هم‏چنانکه حاصل آنک شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا ازکتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن‏ است و حقیقت زر شدن مس. کیمیادانان به علم کیمیا شادند که ما علم این مى‏دانیم و عمل‏کنندگان به عمل کیمیا شادند که‏چنین کارها مى‏کنیم و حقیقت‏ یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شدیم. یا مثال شریعت همچو علم‏طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به‏موجب طب و داروهاخوردن و حقیقت صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن، چون آدمى ازین حیات میرد، شریعت و طریقت ازو منقطع شود وحقیقت ماند. شریعت علم است و طریقت عمل است و حقیقت‏ الوصول الى الله.

فَمَنْ کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا؛[2] پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد، باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد.

ادامه مطلب


تربیت (Civility)

     تربیت که هم معنى واژه پرورش در زبان فارسى است، به معناى تغذیه، رشد، تهذیب، تأدیب و ت و ترقى و برترى هم آمده و در اصطلاح عبارت است از پرورش دادن، یعنى استعدادهاى درونى­اى که بالقوّه در یک شى‏ء موجود است، به فعلیت درآوردن و پروردن. (مطهرى، 1377: 56). به بیان دیگر تربیت عبارت است از انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ایجاد شرایط و عوامل لازم و کمک به شخص مورد تربیت تا بتواند استعدادهای نهفته­اش را در تمام ابعاد وجود، و به طور هماهنگ پرورش داده، شکوفا سازد و به سوی هدف کمال مطلوب تدریجا حرکت کند.(امینی، 1372، ج1: 14). امام خمینى(ره) اعتقاد داشت که اگر همه ملّت تزکیه بشوند، همین دنیا بهشت آنهاست و تمام گرفتارى‏ها از بین مى‏رود.( خمینی، 1378ج 8: 161)


اهمیت کار و تلاش اخلاق محورانه از منظر قرآن و حدیث

جدّیت، کار و تلاش از یک سو فرمان الهی است و از دوم سو مورد تأکید نبی مکرم اسلام ص و ائمه طاهرین (عـلیهم السلام) است و از سوم سو باعث نشاط و شادابی و ارتزاق روزی حلال می گردد، افزون بر اینها، اوقات انسان بیهوده هدرنمی رود و زمینه خدمت رسانی به دیگران نیز مهیا می گردد. سیصد و شصت آیه در قرآن کریم مربوط بـه (کـار) و صد و نود آیه راجع به فعل وارد شده است و آن آیات متضمن احکام کار و سنجش آن و مسئولیت کارگر و پاداش و کیفرآن است. (شریف قریشی، کار و حقوق کارگر،ص 113) کار و کوشش یگانه گمشده نیکان و بزرگان و مصلحین و تـربیت یـافتگان مکتب قرآن است. یگانه امتیاز مردم از نظر اسلام کار و کوشش است.در مکتب اسلام کثرت مال و خودکامگی و خوش گذرانی،ملاک برتری نیست،بلکه ملاک تـفوق و بـرتری، تقوی و کار نیک است کـه مـی فرماید: (گرامی ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شما است) برخی از آیاتی که مردم را به کار نیک تشویق کرده و نیکوکاران را برتری داده نقل می کنیم: خداوند می فرماید: (و کـسانی کـه ایمان آورده و کارهای شـایسته کرده اند مـنزل شان باغ های بهشت است) (سوره کهف/آیه 107) و باز می فرماید: (هر کس از زن و مرد عمل شایسته کند و مومن باشد او را زندگی نیکو داده و پاداش شان را بهتر از آنچه عمل کرده اند می دهیم) (سوره نحل،ایه 97) و همچنین فـرمود: (هـر کس از زن و مرد کارهای شایسته کند و مومن باشد بهبهشت روند و به اندازه نخ هسته خرما ستم نخواهد دید) (سوره نساء/آیه 142) از خداوند روزی بجوئید و خدا را بسیار یاد کنید، شاید رستگار شوید) (سـوره جمعه، آیـه 10) قرآن کـریم مردم را به کار و کوشش دعوت کرده و آنها را جدابدان تشویق کرده و بر بشر لازم فرموده تا جنبه های مثبت زنـدگی را گرفته و با کمال جدّیت از مزایای آن بهره برداری نمایند و به دیگران استفاده بـرسانند،و از جـنبه ی مـنفی زندگی، یعنی از گوشه گیری و تنبلی و سستی جلوگیری کرده است. (شریف قریشی، کار و حقوق کارگر، ص 116

ادامه مطلب


با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:

* تولید کنندگان بایستی سفارشات و توصیه های حضرات معصومین )علیهمالسلام)، به ویژه پیامبر اکـرم صـلّی اللّه عـلیه و اله در امر کسب و تولید را نصب العین خود قرار داده و برای اینکه بتوانند رضای الهی، کیفیت بخشی در تـولیدات، رضـایت و رغـبت بیشتر مصرف کنندگان و.را تأمین نمایند، بکار گرفتن و عمل نمودن سخنان پیشوایان دینی، ضـرورتی اجـتناب ناپذیر برای آنان است. در ذیل به برخی از سخنان حکیمانه حضرات معصومین (علیهم السلام( می پردازیم. پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود: (هـر کـه در معامله با مردم تقلب کند،مسلمان نیست) (وسائل الشیعه،ج 12،ص 210) از امیر المومنین علی عـلیه السـّلام روایت شده که فرمود: (خدا پیشه ور درسـتکاررا دوسـت دارد) (هـمان،ج 12،ص 96) از امام صادق علیه السّلام روایت شده کـه فرمود: (رسـول خدا صلّی اللّه علیه و اله جلو این کار را گرفت که شیر را برای فروش با آبـمخلوط کـنند) وسائل الشیعه،ج 12،ص 208) از پیامبر صلّی اللّه عـلیه و اله نـقل شده کـه فـرمودند: (از جـمله بندگان آن کس پیش خدا محبوبتر اسـت کـه برای بندگان خدا سودمندتر است) (نهج الفصاحه،حدیث شماره 1476،ص 211) و نیز فرمودند: هـر کس کـاری می کند باید آن را خوب انجام دهـد) (همان منبع، حدیث شـماره2861،ص 395 ) و نـیز فرمودند: (اعتبار کار به سـرانجام آنـست) (همان منبع،حدیثشماره 2868،396)و همچنین فرمودند: (بهترین کسب ها معامله ای است که نادرستی در آن نباشد و کاری اسـت کـه مرد با دست خود انـجام دهـد ) (هـمان منبع، حدیث شماره 2879) و نـیز فـرمودند: (هر که به مـومنی زیـان رساند یا بااو حیله کند، ملعون است) (همان منبع، حدیث شماره 2124،ص 295) و نیز فرمودند: (هر کـه بـا مسلمانی تقلب کند یا به او ضـرر رسـاند، یا بـه او حـیله کـند، از ما نیست) (همان مـنبع، حدیث شماره 1382،ص 198) پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مورد پاداش کسب حلال می فرماید: (عبادت هفتاد بخش است کـه فـضیلت مندترین آن کسب حلال است) (شیخ صدوق، ثـواب الاعـمال و عـقاب الاعـمال، ص 413) امـام صادق علیه السـّلام در مـورد پاداش آن کس که نیاز مسلمانی را برآورد چنین فرمود: (هیچ مسلمانی نیاز بردار مسلمانش را برآورده نسازد جز آنـکه خـدا او را نـدا دهد: پاداش تو بر عهده من است و بـه کـمتر از بـهشت بـرای تـو راضـی نمی شوم) (همان منبع،ص 431)


با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:

تولید برای تأمین سعادت بشر

هدف قوانین اقتصادی از نظر اصول سرمایه داری و کمونیستی افزایش تـولید و سـود می باشد و طرفداران هر دو نظام تنها به افزایش تولید فکر می کنند وهدفشان این است که از چه راهی و به چه وسیله ای تولید خود را بالا ببرند و در این باره هیچ قید و بندی از ناحیه قـانون در مـیان نیست. به این معنی تأسیسات اقتصادی آنان و بطور کلی هر نوع فعالیت شان برای جلب منفعت است و لذا تمام ارزش ها را فدای سود می کنند. (سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص) 566( ولی در نظام اقتصادی اسلام، اصل اشـتغال بـه کـارهای مورد نیاز جامعه وقتی ارزش دارد، کـه مـوجب رفـاه و سعادت عمومی باشد و با رعایت درستی و انصاف و چهارچوب اصول اخلاقی انجام گیرد،و لذا اقتصاد اسلامی با روح سود پرستی که بر اقتصاد سرمایه داری و کـمونیستی حـکومت مـی کند، مخالفت آشتی ناپذیری دارد.حتی اسلحه و وسائل جنگی که اسـلام بـه ساختن آنها اجازه داده است، تنها به خاطر دفاع از حریم انسان و انسانیت است و برای این است که بشر از شّر خـود در امـان بـاشد و به این حقیقت در قرآن کریم اشاره شده، آنجا که مـی فرماید: (و ما به او صنعت زره ساختن آموختیم،تا شما را از زخم شمشیر و آزار یکدیگر محفوظ دارد، آیا شکر(نعمت های بی حساب الهی را بجا مـی آورید) (سـوره انـبیاء/آیه 80)

در سیستم اقتصادی اسلام، اشتغال به کار، تنها به منظور کـسب و تـهیه مال از هر راهی که باشد، نیست و لذا در میان کارهای اقتصادی، آنچه در روابطمردم تأثیر منفی می گذارد و موجب ایـجاد سـلطه و اسـتثمار طبقاتی می گردد، از نظر اسلام ممنوع است. که نمونه آن معاملات ربوی است کـه از عـوامل مـوثردر تمرکز شدید ثروت و بهم خوردن توازن اقتصادی و عدل اجتماعی است. وهمچنین کارهائی که بـه مـنظور جـلب منافع شخصی انجام بگیرد ولو به قیمت تعدی و و ی باشد، در اسلام غیر مجاز شمرده شـده و در فـقه اسلامی،تحت عنوان (مکاسب محرمه)مورد بحث قرار گرفته است). (همان،ص 566 )

* تولید کننده بـایستی بـه ایـن موضوع توجه داشته باشد که اهمیت کار بهک یفیت است نه کمیت

 این حقیقت بـه خـوبی از آیات قرآن به دست می آید که اسلام در هیچ موردی رویکثرت مقدار عملتکیه نـکرده،بـلکه هـمه جا اهمیت به»کیفیت عملداده است. و برای اخلاص و نیت پاک ارزش فوق العاده ای قائل شده است. (تـفسیر نـمونه، ج 8،ص 58 )


با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:

* نـگرش تولید کـننده،برای تولیدات مثبت و ارزشمند و مورد تأکید اسلام باشد

خداوند در آیه 168 سوره بقره می فرماید: (ای مردم، از آن چه در زمین است،حلال و طـیب بخورید،ولی از پی گام های شیطان مروید که او برای شمادشمنی آشکار است. همچنین در آیـه 168 سـوره بـقره می فرماید: (و به یاد آورید زمانی که موسی برای قوم خویش،آب طلبید.و گفتیم از روزی های الهیبخورید و بیاشامید و در زمین فساد نـکنید). تـولیدات، تولید کنندگان نباید زمینه ساز ترویج فساد و مفاسد اخلاقی و تبعات منفی آن در سطح جامعه قـرار گـیرد. پر مـسلم است،چنین تولید کننده ای عملکردش بر اساس رضای الهی نبوده و پیروی از شیطان کرده، که خـداوند آن را دشمن آشکار انسان یاد کرده است. به عنوان مثال تولید لباس های زنـنده و جلف و پرزرق و برق و برگرفته از فـرهنگ بیگانه.بـه هیچ وجه مورد رضایت خداوند و حضرات معصومین (علیهم السلام) نیست و در واقع زمینه را برای تخریب شخصیت انسان و ترویج فرهنگ ابتذال و بی هویّتی را در جامعه گسترش داده است.

 تولیدات نباید اسباب سرکشی و طغیان انسان را فراهم کـند

خداوند در سوره طه،آیه 81 می فرماید: (از طیباتی که روزی تان کردیم، بخورید و در آن طغیان نکنید که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبمبر او وارد شود، سقوط می کند) تولیدات تولید کنندگان،بایستی در جهت تکمیل شخصیت انـسان و بـر اساس رضای الهی و پیروی از دستورات او باشد نه بر اساس اینکه انسان را به طغیان و سرکشی در پیشگاه خداوند وادار سازد.


با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:

* نگرش تولید کننده به امر تولید به عنوان یک عمل صالح

خداوند در آیه 51 سـوره مومنون می فرماید: (ای پیامبران از طیبات بخورید و (در طیبات تصرف کنید) و (همراه با آن)عمل صالح انجام دهید که من به آنچه انجام می دهید، آگاهم) با توجه به اهمیت خدمت به خلق خدا، که هـم در قـرآن و هم در روایات حضرات معصومین (علیهم السّلام)، فراوان به آن اشاره شده، اگر تولید کنندگان در حوزه های مختلف، که تأمین کننده ی نیازهای مردم هستند، به کار و تولیدبه عنوان یک عمل صالح توجه نـمایند، تـولیدات آنها مطلوب تر، دقت و ظرافت و استحکام آن بیشتر می گردد.

 نگرش تولید کننده در جریان عمل تولید، باید توأم با شکر الهی باشد

خداوند در آیه 175 سوره بـقره مـی فرماید: (ای کسانی که ایمان آورده اید، ازنـعمت های طـیبی که به شما روزی داده ایم، بخورید و شکر خدا را به جا آورید،اگر او را می پرستید)یکی از زیباترین حالات انسانی در امور زندگی،شکرگزاریاز خداوند در مراتب مختلف و در جریان های گـوناگون مـی باشد. پر واضح استکه اگر روحـیه شـکرگزاری از خداوند، در تولید کنندگان صنوف مختلف به طورگسترده و مستمر تداوم یابد، برکات سرشاری الهی بر جامعه باریدن خواهدگرفت.

شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر،؛ نعمت از کفت بیرون کند. در واقع تولید کـنندگان بـاید از یک سو شاکر خداوندی باشند که دانش و ابزارتولید و امکانات طبیعی که در عالم طبیعت قرار داده، را به آنها عنایت کرده و از دوم سو با ارائه تولیدات خود، در تأمین نیازهای مردم که از بزرگ ترین خدمت ها محسوب می گردد، توفیق یـافته اند.


با تـوجه بـه آنچه از منظر قرآن گفته شـد، تـولید کنندگان در صـنوف مـختلف بایستی پایـبند به ارزش های اخلاقی در امر تولید بـه شـرح ذیل باشند:

 *پیوسته نام و یاد خدا را در مراحل مختلف تولید مد نظر قـرار دهـند.

شایان ذکر است رعایت اخلاق ارزشی در تـولید که سر لوحه آن نـام و یـاد خداست، زمینه را برای افزایش تـولید، و دقـت توأم با استحکام و ظرافت های ویژه آن را مهیا می نماید.

* با استناد به آیات قرآن رعـایت بـیشتر نکات اخلاقی در تولید برای مـامشخص مـی گردد از جـمله رعایت تقوای الهـی در مـحوریت امور تولیدی برای مـامشخص و مـترتب می گردد. خداوند در آیه ی 88 سوره مائده می فرماید: (و از نعمت های حلال و طیبی که خداوند به شما روزی داده اسـت بـخورید (در این نعمت ها تصرف کنید) و از مخالفت خداوندی کـه بـه او ایمان داریـد، بـپرهیزید) رعـایت تقوای الهی در امر تـولید آثار بسیار ارزنده ای در بردارد،از یک سو پایبندی به رعایت حدود الهی را مستحکم می سازد و از دوم سو رعایت حـقوق مصرف کـنندگان را محترم می شمرد و از سوم سو جلوی انـواع و اقـسام تـقلب کاری ها و حـیله گری ها و نـیرنگ بازی ها گرفته مـی شود و از چـهارم سو تولید کننده با استفاده از مواد و مصالح عالی بهترین، مرغوب ترین و با صرفه ترین کالاها را در اختیار مصرف کننده قـرار مـی دهد. و از پنـجم سو نشاط و شادابی توأم بیت تولید کـننده و مـصرف کـننده مـهیا گـردیده و از شـشم سو که مهم تر از همه عوامل فوق الذکر است، رضایت و خشنودی الهی، حاصل گریده است.


رعایت ارزش های اخلاقی در تولید:

از قرآن کریم استفاده می شود که بعضی از مسائل ارزشی،مثل ایـمان،تـقوا،انفاق،شکر نعمت و استغفار در نزول برکات الهی،ازدیاد نعمت و افزایش بهره وری موثر هستند.

  1. رعـایت بـعضی مـسائل ارزشی در تولید کالاها و خدمات اام یا سفارش شده است.قرآن کریم ذکر نام خداوند هنگام ذبـح حـیوان ها و در جریان تولید فرآورده های گوشتی قربانی های بت ها،به این عمل ارزشی بیش تر توجه نموده،و توجه بـه مـشیت الهـی در فرآیند تولید را سفارش کرده است.

2- گروهی از باغداران را که در فرآیند (هنگام چیدن محصول) به آن وقعی نـنهاده بـودند، سبب از بین رفتن محصول هایشان دانسته است. خداوند در آیات87 و 88 سوره مائده می فرماید: (ای کـسانی کـه ایمان آورده اید،اشیای پاکیزهای را که خداوند بر شما حلال کرده،بر خود حرام نکنید و از آن چـه حـلال کرده نـیز ننمائید. همانا خداوند کنندگان را دوست ندارد و از آنچه خداوند به شـما روزی دادهـ است در حالی که حلال و نیکو است، بخورید و تقوای الهی (خدائی) را که به او معتقدید پیشه سازید). تـصرف در نـعمت های الهی مشروط بر آنکه رعایت اعتدال و تقوا و پرهیزکاری در بهره گیری از این مواهب را فـراموش نـکنید، بدین جهت می گوید: و اتقوا الله الذی انتمبه مومنون یـعنی ایـمان شـما به خدا ایجاب می کند که همه دسـتورهای او رامـحترم بشمارید،هم بهره گرفتن و هم رعایت اعتدال و تقوا (عباس نژاد، قرآن و اقتصاد، ص 259 و 260)


1- تعریف پرستاری:

پرستاری ، حرفه ای است که در جهت حفظ و پیشبرد حیات، پیشگیری از بروز بیماریها، تسکین دردها و بازگردانیدن سلامتی به بشریت گام بر می دارد.

حرفه پرستاری با همه گستردگی به لحاظ اهمیت وظایف آن نیاز مبرم حیات بشر دنیای متمدن امروزه می باشد و از این حیث حرفه ای است که از نظر فقه اسلامی همچون دیگر حرفه های موردنیاز جامعه واجب شرعی است و برای کلیه کسانیکه قدرت، علم و استعداد و شرایط آن را دارند تا به اندازه کفایت نرسد واجب می باشد.

از آنجا که اصل این کار مورد علاقه دین است  نیازی به قصد قربت برای انجام این واجب نیست و اخذ اجرت برای آن اشکال ندارد ولو اینکه قصد قربت ارزش معنوی و اخلاقی به آن می دهد به همین جهت به آن واجب کفائی توصلی گفته می شود.

2- اخلاق پرستاری را می توان به دو بخش تقسیم نمود: اخلاق حرفه ای و اخلاق انسانی، اسلامی

اخلاق حرفه ای مجموعه تظاهرات رفتاری است که یک پرستار از آن حیث که  پرستار است باید انجام دهد، برخی جنبه مثبت و ایجابی و برخی رفتاری منفی و سلبی است که پرستار نباید مرتکب شود.

اخلاق انسانی اسلامی مجموعه رفتارها و ویژگیهایی است که یک پرستار بعنوان اینکه یک انسان و یک  مسلمان است باید انجام دهد یا از آن اجتناب کند

ادامه مطلب


1-حضرت زینب (س) از جمله نی است که وادی کمال را تا سرحد نهایی طی نموده است و بعد از حضرات معصومین علیه السلام، کسی که انسانیت در ذات وجودیش ختم گردید عصمت صغری، حضرت زینب کبری (س) است.

   حضرت زینب (س) عاشقی است که محو جمال معشوق شده بنابراین چیزی جز زیبایی نمی بیند. او همچون حسین (ع) از نفس مطمئنه برخوردار بوده و این همه اطمینان و بی هراس را از زنده نگاه داشتن یاد خدا در قلبش به دست آورده است.

  2-  مبانی نظری عملکردهای اخلاقی و تربیتی حضرت زینب (س) عبارت از اخلاق در حیات فردی، اجتماعی، ی و .، مقامات اخلاقی، عرفانی با التفات به القاب شریفه آن حضرت و سیره علمی، عملی آن بانوی بزرگ جهان اسلام که شامل: مقام خوف، ابتلاء و امتحان، اخلاص، صبر، رضا، ایثار، یقین و معرفت توحیدی می باشد

ادامه مطلب


روان شناسان انسان گرا یکی از ویژگی های انسان سالم را داشتن روابط گرم با دیگران می دانند. داشتن روابط گرم با دیگران، خود مستم دو امر است:

1- عشق و علاقه به افرادی که با آنان رابطه نزدیک و صمیمانه ای دارد؛ مثل پدر، مادر، فرزند، همسر و دوست صمیمی؛

2- مهربان بودن با همه افراد؛ یعنی با همه مردم احساس همبستگی و همدلی داشتن.

چنین فردی به همان اندازه که به رفاه و سعادت خود علاقه مند است، به رفاه و سعادت دیگران می اندیشد و عشق و علاقه خود را بدون هیچ انتظار و پیش شرطی به پای اطرافیان خود نثار می کند و در روابط اجتماعی خویش با دیگران احساس همدلی دارد. همدلی فرایندی است که متضمن حساس بودن نسبت به احساسات دیگر و پیوند عاطفی با آنان است. به قول کارل راجرز، دیگر روان شناس انسان گرا، همدلی عبارت است از اجتناب از هرگونه داوری در باب احساسات دیگران، بلکه در مقابل، کوششی است برای درک کامل این احساسات از دید خود آنان. همین ویژگی است که موجب می شود فرد در ارتباطات متقابل اجتماعی خود با دیگران با ملاطفت و به دور از هرگونه تندی و خشم برخورد کند. وقتی انسان از درون دارای چنین احساسی بود، در رفتار بیرونی خود گشاده رو و بشّاش خواهد شد. شاید به همین دلیل است که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله از محبوب ترین افراد نزد خدا سخن می گویند، می فرمایند: احبکم الی الله احسنکم اخلاقا الموطئون اکنافا الذین یألفون و یؤلفون»؛( طبرسی، مجمع البیان،ج10، ص 333. ) یعنی از همه شما محبوب تر نزد خداوند کسی است که اخلاقش از همه بهتر باشد؛ همان کسانی که متواضع اند، با دیگران می جوشند و مردم نیز با آن ها می جوشند.

حضرت علی علیه السلام نیز در اوصاف انسان کامل (مؤمن) چنین می فرمایند: عنوان صحیفة المؤمن حسن خلقه»؛( محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 71، ص 392. ) یعنی سرلوحه ویژگی های مؤمن (انسان کامل) حسن خلق اوست.


نیاز به عزّت نفس (Self - seteem) از جمله نیازهای اساسی انسان است. همه دوست دارند تا نظر خوب و مثبت دیگران را به خود جلب کنند و پیوسته برای رسیدن به آن تلاش می کنند. بر اساس نظر آبراهام مزلو، احساس عزّت نفس در پرتو میل به پیشرفت، کفایت و کارآمدی از درون و نیز میل به حساب آمدن و مورد احترام دیگران واقع شدن از بیرون به دست می آید. چگونگی شکل گیری و رشد عزّت نفس، تأثیر مهم و سرنوشت سازی در زندگی انسان دارد؛ اگر به گونه ای غیرطبیعی بیش از اندازه رشد کند، به اختلالاتی نظیر شیدایی منجر می شود و چنانچه در اثر آسیب دیدن این احساس، فرد دچار پس رفت و تحلیل گردد، زمینه برای پدید آمدن افسردگی و اختلالات وابسته به آن ایجاد خواهد شد. رشد طبیعی عزّت نفس زمینه مناسب را برای پیشرفت در زندگی آماده ساخته و موجب خودشکوفایی(actualization-Self)، ظهور خلاقیت و بالندگی شخص در طول زندگی می شود.

رزنبرگ (1985) می نویسد: عزّت نفس زاییده زندگی اجتماعی و ارزش های آن است و محیط زندگی و اجتماع است که فرد را متأثر می کند و نوعی پذیرش خود را به او می دهد. بنابراین، احساس عزّت نفس با کیفیت ارتباط افراد با یکدیگر در تعاملات خانوادگی و اجتماعی، ارتباط مستقیم دارد.

خانم الیزابت هارلک یکی از روان شناسانِ به نام، معتقد است: خوشبختی سه پایه مهم و اساسی دارد: موفقیّت، محبوبیت و مقبولیت. مقبولیت چیزی غیر از محبوبیت است؛ زیرا ممکن است شما کسی را دوست داشته باشید، اما مسؤولیتی اجتماعی به او ندهید. مقبولیت بیش تر در ارتباط اجتماعی و در پذیرفتن مشارکت های اجتماعی مطرح می شود. فرد با کسب شایستگی و دریافت تأیید توسط دیگران در تعاملات اجتماعی است که می تواند به نوعی احساس عزّت نفس مناسب دست یابد. ولی اگر عشق، دوست داشتن و پذیرش متقابل اجتماعی از بین برود، هویت و عزّت نفس فرد مخدوش خواهد شد و بر اساس معیار سلسله مراتب مازلو، از رسیدن به خود شکوفایی باز خواهد ماند و یا دست کم دچار ضعف و مشکل خواهد شد. چنین اجتماعی از نظر بهداشت روانی دچار مشکل خواهد گردید.

شکست ها، خواری ها، سرافکندگی ها و عدم پذیرش های اجتماعی به آسانی موجب محدود ساختن حوزه معاشرت می گردند. فرد از ترس آن که دوباره همان رنج ها و عدم مقبولیت ها را احساس کند، نقش خود را رها کرده، از قبول وظایف خود می گریزد و از روابط خود با دیگران روگردان می شود و در مواردی که این حالت شدید باشد، ممکن است فرد از همه گریزان گردد و از هر نوع تماس های عاطفی اجتناب ورزد.

محاسن اخلاق رمز محبوبیت و راه نفوذ در دیگران است. محاسن اخلاق دل ها را به هم پیوند می دهد و روابط معنوی را مستحکم می سازد. افراد مؤدب و با اخلاق نیکو، همواره مورد مهر و علاقه و احترام دیگران واقع می شوند. قشرهای گوناگون جامعه با آنان به گرمی و گشاده رویی برخورد می کنند و بدان ها با دیده تحسین و احترام می نگرند. لقمان به فرزند خود سفارش می کند که با همه مردم به حسن خلق برخورد کن. اگر فاقد ثروت باشی و نتوانی به بستگانت کمک مالی نمایی یا برادران دینی ات را از عطایای خود بهره مند سازی، مراقب باش که حسن خلق و گشاده رویی را از دست ندهی؛ چه این که افراد خوش خلق را خوبان دوست می دارند و بدها نیز خود را به وی نزدیک می کنند.( محمدتقی فلسفی، اخلاق، ص 325. )

ادامه مطلب


احساس ایمنی (Feeling of security) عبارت است از: احساس آزادی نسبی از خطر. این احساس وضع خوشایندی را ایجاد می کند و فرد در آن دارای آرامش جسمی و روحی است. احساس ایمنی از جمله احساسات و عواطف زیربنایی و حیاتی برای تأمین بهداشت روانی است. افراد ناایمن نامتعادلند و همواره احساس عدم امنیت، ترس و خطر از بیرون و درون خود دارند و نمی توانند انسان سالم باشند. آلپورت وقتی انسان سالم بالغ (mature) را معرفی می کند، یکی از شاخصه ها و ویژگی های اصلی او را داشتن احساس ایمنی می داند.

فرد ناایمن معمولاً با پرخاش گری و با اضطراب واکنش نشان می دهد و در دنیای ذهنی خود همواره در حال دفع کردن خطرات احتمالی است. آلفرد آدلر (Alfred Adler) نیز تنها انگیزه اساسی انسان را نیاز به ایمنی معرفی نموده و می نویسد: تمدن امروزی تأثیر زیادی روی هدف ها دارد. این تمدن حدود فعالیت های فرد را معین می کند که به هر طریقی دست زند تا بدین ترتیب احساس ایمنی و سازش با محیط خود بنماید.»

تأثیری که احساس ناایمنی بر انسان دارد، ایجاد حالت تنش و برانگیختگی و عدم تعادل است. برخی روان شناسان معتقدند که احساس ناایمنی یک احساس خالص، مجرد و محدود نیست، بلکه احساس پیچیده و مرکبی است که باید به عنوان یکی از صفات اصلی کل شخصیت انسان محسوب گردد. در این میان، آبراهام مزلو (Maslow)، روان شناس معروف انسان گرا، از اولین کسانی است که در این زمینه نظریات اساسی ارائه نموده است. وی برای روشن نمودن مفهوم ناایمنی، چهارده نشان گان یا عناصر اجزایی این احساس را برمی شمرد. وی اظهار می دارد که نشان گان اول تا سوم، نشان گان اولیه هستند و به عنوان علت نسبت بر سایر علایم تلقّی می شوند و بقیه نشان گان ثانوی اند. این سه نشان گان عبارت است  از:

 

1. احساس طرد شدن؛ مورد عشق و علاقه دیگران نبودن و این که، دیگران به سردی و بدون محبت با او رفتار می کنند و اطمینان به این موضوع که مورد تنفر و خصومت دیگران واقع شده است.

2. احساس تنهایی؛

3. احساس این که دایما در معرض خطر قرار دارد.

ادامه مطلب


روان شناسی رشته ای است در حوزه علوم انسانی که به بررسی و شناخت ابعاد روانی و درونی انسان در جهت تکوین و تکمیل آن می پردازد و در راستای انجام این مسؤولیت مهم، نظریه های ارائه شده در این حوزه، هر روز کارآمدتر و کاربردی تر از گذشته می شود؛ فرایندی که آدمی را به شناسایی ابعاد پیچیده تر خویش رهنمون می کند و در پی آن، راهبردهای سازنده تر برای حفظ تعادل انسانی ارائه می دهد. اما نکته حایز اهمیت این است که هرچند این راهبردها در قرن اخیر و به ویژه در چند دهه گذشته کامل تر شده است، اما با این وجود، با نگرش ژرف تر به ادیان و مذاهب الهی، به ویژه دین مبین اسلام، درمی یابیم که قرن ها پیش و به شیوه ای رسا و قابل فهم، همه مطالب به دست آمده جدید، دست کم در حوزه روان شناسی بیان شده است. بر همین اساس است که روان شناسان، به خصوص روان شناسان سلامت، نقش دین و مذاهب را در زمینه های مختلف مورد بررسی قرار داده اند، به گونه ای که امروزه روان شناسان ارتباط میان بهداشت و سلامت جسمانی و روانی انسان با اعتقادات و باورها و رفتارهای دینی و اخلاقی را غیرقابل انکار می دانند. در سال های اخیر، استفاده از مذهب و اعتقادات دینی مورد توجه ت گذاران و تدوین کنندگان استراتژی های بهداشت جامعه نگر در سازمان جهانی بهداشت (WHO) نیز قرار گرفته و این سازمان بخشی از انتشارات خود را از سال 1992 به آموزش بهداشت از طریق مذهب به عنوان راه کار زندگی سالم اختصاص داده است و کتاب ها و جزوات زیادی را تحت عناوین دینی نظیر: بهداشت از دیدگاه اسلامی، ارتقای سطح بهداشت از طریق سبک زندگی اسلامی (Health promotin through Islamic life style) و نیز نقش مذهب و اخلاق در پیش گیری و کنترل بعضی بیماری ها منتشر نموده است.

بر اساس دیدگاه مشهور کارشناسان علوم اسلامی، معارف دین به سه بخش عمده اصول عقاید، اخلاق و احکام تقسیم می شود. اخلاق شامل ویژگی ها و خصلت هایی است که هر فرد در راه دستیابی به کمال باید خویشتن را به آن بیاراید و از اضداد آن دوری کند. با دستورالعمل های این بخش است که افراد می توانند رفتارهای فردی و اجتماعی و چگونگی روابط اجتماعی خود را شکل دهند و به اهداف واسطه ای یا نهایی دین دست یابند. یکی از دستورالعمل های دین در بخش اخلاقی چگونگی ارتباط افراد با یکدیگر است. در اندیشه دینی و اخلاقی ما، حفظ، توسعه و تعمیق روابط دوستانه و ارتباط صمیمانه با دیگر افراد از آن چنان اهمیتی برخوردار است که هرکس در جرگه دین قرار گرفت به عنوان برادر» از او یاد می شود و رعایت حسن خلق، نشانه دین داری فرد است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: حسن الخلق نصف الدین»؛(محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 393. )
داشتن اخلاق نیکو در روابط اجتماعی نیمی از دین محسوب می شود.

 

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز حسن خلق را رابطه بین خداوند و بندگانش قرار داده است، آن جا که می فرماید: ان الله عزوجل جعل محاسن الاخلاق وصلة بینه و بین عباده.»( مستدرک الوسایل، ج 11، ص 193. )

امام صادق علیه السلام نیز حسن خلق را مایه توسعه رزق می دانند و می فرمایند: حسن الخلق من الدین و هو یزید فی الرزق.»( بحارالانوار، ج 75، ص 257. )

ادامه مطلب


 

در یک تقسیم بندی کلی می توان دستورات اخلاقی را به دو گروه تقسیم کرد: محاسن اخلاق و مکارم اخلاق.

1-  آن دسته از دستورات اخلاقی که مربوط به روابط اجتماعی و جلب منافع مادی و چگونگی معاشرت با دیگران است و موجب بهبود زندگی دنیوی می شود، در گروه محاسن اخلاق قرار می گیرد.

2-  اخلاقیاتی که معیار انسانیت است و از بزرگواری و طبع بالا و تعالی روحی و معنوی انسان حکایت می کند، در زمره مکارم اخلاق قرار می گیرد.

به عبارت دیگر، از تقابل بین حسن خلق با سوء خلق و محاسن اخلاق با مکارم اخلاق در روایات چنین برمی آید که در مواردی که اولیای الهی خواسته اند پیرامون اخلاق خوب به معنای جامع و کامل آن سخن بگویند و اهمیت و ارزش آن را در مجموع بیان نمایند، از کلمه حسن خلق» استفاده کرده اند و آن را با سوء خلق» می سنجیدند و بدین وسیله، ما را بر ملکات حمیده و سجایای اخلاقی پسندیده تشویق و ترغیب می کنند و از صفات ناپسند بازمی دارند و به موازات ذکر فواید مادی و معنوی حسن خلق، از زیان های دنیوی و اخروی سوء خلق نیز سخن به میان می آورند. برای مثال، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این کلام گهربار خود می فرمایند: من سعادة الرجل حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق.»( مستدرک الوسایل، ج 2، ص 83. )

اما در مواردی که اولیای دین خواسته اند از تعالی معنوی و کمال سخن بگویند و افراد جامعه را به ارزش های عالی انسانی متوجه کنند، از مکارم اخلاق نام برده اند و آن را در کنار محاسن اخلاق آورده اند و گام نهایی هدف انبیا و اولیای الهی شمرده اند. اولیای دین به پیروان خود می فهماندند که هدف عالی رهبران ادیان الهی، از جمله اسلام، تنها این نیست که مردم را با اخلاق خوب اجتماعی آشنا سازند و تربیت کنند، بلکه علاوه بر آن می خواهند آنان را با سجایای عالی انسانی پرورش دهند و از مزایای کرامت و انسانیت برخوردارشان نمایند. به همین دلیل رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: بعثت لاتمّم مکارم اخلاق»؛( فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122. )  یعنی به منظور رسیدن به مکارم اخلاق، به پیامبری مبعوث شدم. چگونگی رسیدن به این مقام رفیع و بلند را می توان در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام جست وجو کرد، آن جا که می فرمایند: ذلّلوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الی المکارم»؛( فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122. یعنی اخلاق خود را در آغاز با صفات حمیده و محاسن اخلاق رام کنید و سپس آن را به سوی مکارم اخلاق و سجایای عالی و ملکات نفسانی انسانی سوق دهید.

ادامه مطلب


حضرت على (علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه معروف به خطبه قاصعه گوشه هایى از مفاسد اخلاقى همچون کبر و سرکشى و ظلم را برمى شمرد و سپس مى فرماید: خداوند بندگانش را، با نماز و زکات و تلاش در روزه دارى، حفظ کرده است. آنگاه در مورد آثار اخلاقى نماز مى فرماید:

تَسْکیناً لاِطرْافهِمِ، تَخْشیعاً لاِبصْارهِمِ، تَذْلیلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفیضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَهً لِلْخَیلاءِ عَنْهُم».( نهج البلاغه، ص. 294) (نماز به همه وجود انسان آرامش مى بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى گرداند، نفس سرکش را رام، دلها را نرم و تکبر و بزرگ منشى را محو مى کند.»

 


1-[1] امام باقر (ع) فرمود: اگر مى ‏توانى بر کسانى که با آنها معاشرت مى ‏کنى‏ تفوق داشته باشى، این کار را بکن.

2-[2] امام جعفر صادق (ع) فرمود: خود را براى خوشرفتارى با همنشین خویش آماده کن، و خلق و خویت را نیکو گردان، و زبانت را نگه‏دار، و خشمت را فرو بر، و سخنان بیهوده را رها کن، و عفو را پیشه ساز، و بخشنده باش.

3-[3] ابو ربیع شامى گوید: به حضور امام صادق (ع) رسیدم در حالى که خانه پر از جمعیّت بود، فرمود: اى شیعیان آل محمد، آگاه باشید از ما نیست کسى که هنگام خشم بر خود مسلّط نباشد، و کسى که با یارانش بخوبى رفتار نکند و به آنان که با او خوش اخلاقى کرده‏اند خوش خلقى نشان ندهد، و با همنشینانش بخوبى معاشرت نکند، و نسبت به همسایگان خوشرفتار نباشد و رعایت نمک خوارگى را ننماید.

4-[4] امام باقر (ع) فرمود: زایر خانه خدا اجر و پاداشى ندارد اگر این سه خصلت در او نباشد: 1- تقوایى که او را از نافرمانى خدا بازدارد. 2- حلمى که به وسیله آن جلو غضبش را بگیرد. 3- با همنشینان بخوبى رفتار نکند.

5-[5] امام صادق (ع) فرمود: پدرم مى‏فرمود: زیارت‏کننده خانه خدا پاداش ندارد وقتى که سه خصلت در او نباشد: 1- خلقى که با دوستش بتواند بخوبى رفتار کند، 2- حلم و بردبارى که با آن جلو خشم خود را بگیرد، 3- تقوایى که او را از ارتکاب محرّمات الهى بازدارد.

6-[6] امام صادق (ع) فرمود: از مروّت نیست که انسان آنچه را که در سفر از خوبى و بدى همسفر مى‏بیند بازگو کند.

7-[7] عمار بن مروان گوید: امام جعفر صادق (ع) مرا نصیحت کرد و فرمود: تو را به پارسایى و برگرداندن امانت به صاحبانش، و راستگویى، و خوشرفتارى با همنشین سفارش مى‏کنم، و هیچ نیرو و قدرتى نیست مگر از آن خدا.

8-[8] مفضّل بن عمر گوید: به خدمت امام جعفر صادق (ع) رسیدم، به من فرمود: چه کسى با تو همنشین است؟ عرض کردم مردى از برادران ایمانى من.

فرمود: چه کار مى ‏کند؟ گفتم از موقعى که با او آشنا شده‏ام جایش را نمى‏دانم. به من فرمود: آیا نمى ‏دانى کسى که چهل قدم با مؤمنى همگام باشد خدا از حقّ او در روز قیامت سؤال مى‏ کند؟

9-[9] امام صادق (ع) از پدرانش نقل کرده است که: رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود: هر کس سه خصلت در او نباشد عملش کامل نیست: 1- تقوایى که او را از معصیت خدا باز دارد. 2- خلق و خویى که با مردم مدارا نماید. 3- بردباریى که جهالت نادان را با آن برطرف سازد.

ادامه مطلب


 در وم معاشرت با مردم از طریق اداى امانت، اقامه شهادت و راستگویى، همچنین در استحباب عیادت مریض و شرکت در تشییع جنازه، و خوشرفتارى نسبت به همسایگان و خواندن نماز در مسجد

1-[1] معاویة بن وهب گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: با بستگان و سایر مردمى که با آنان معاشرت داریم چگونه رفتار کنیم؟

امام فرمود: امانت را به آنان برگردانید، و (به حق) شهادت دهید، چه به نفع آنان باشد یا به ضررشان و از بیماران آنها عیادت کنید، و در تشییع جنازه مردگانشان شرکت نمایید.

2-[2] ابى اسامه زید شحّام گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: به آنان که از من اطاعت و به سخنانم عمل مى‏کنند سلام برسان، و به آنها بگو: شما را به تقواى خداى عز و جل، و پرهیزگارى در دین، و کوشش در راه خدا، و راستى در گفتار، و برگرداندن امانت به صاحبانش، و سجده طولانى، و خوشرفتارى نسبت به همسایگان سفارش مى‏کنم، زیرا حضرت محمد (ص) به همین منظور مبعوث شده‏ است. و به کسانى که به شما اعتماد مى‏کنند چه نیکوکار باشند یا بدکار، امانت را برگردانید زیرا رسول خدا (ص) حتى به اداى سوزن و نخ سوزن [که ظاهرا کم ارزش مى‏باشد] فرمان داده است، صله رحم به جا آورید و در تشییع جنازه شرکت کنید و به عیادت بیمار بروید و اداى حقوق نمایید زیرا به کسى از شما مى‏توان جعفرى مذهب گفت که در دینش متّقى، و درست گفتار و امانتدار و با مردم خوشخو باشد، و چنین شخصى با این گونه کارهایش مرا مسرور مى‏سازد، و این است روش و آیین جعفرى.

اگر شیعه ما داراى این صفات نباشد برایم مایه اندوه و ننگ است، و مردم مى‏گویند: این است آیین جعفر صادق (ع)، به خدا سوگند پدرم [امام باقر (ع)] به من فرمود: کسى از پیروان حضرت على (ع) زینت قبیله‏اى است که از همه کس بیشتر اداکننده امانت، و برآورنده حقوق، و در گفتار و امانت از همه صادقتر باشد به گونه‏اى که اگر از هر کس در باره او سؤال شود بگویند مانند فلانى باید بود، زیرا از ما امانتدارتر و درست گفتارتر است.

3-[3] معاویة بن وهب گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم با بستگان و کسانى که با آنها معاشرت داریم ولى بر مذهب ما نیستند چگونه رفتار کنیم؟

امام فرمود: به پیشوایانتان که از آنها پیروى مى‏کنید بنگرید و بدان گونه که آنها رفتار مى‏کنند عمل نمایید، سوگند به خدا پیشوایان شما از بیماران آنها عیادت مى‏کردند و در تشییع جنازه آنها حاضر مى‏شدند و اقامه شهادت مى‏کردند به نفع یا به ضرر آنها، و امانت را به آنان برمى‏گرداندند.

4-[4] حبیب خثعمى گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: بر شما باد به اجتناب از معاصى، و تلاش و کوشش، و حضور در تشییع جنازه‏ها و عیادت بیماران، و حضور در مساجد با سایر مردم، و دوست بدارید براى مردم آنچه را براى‏ خودتان دوست مى‏دارید، آیا شرمسار نیست کسى از شما که همسایه‏اش حقّ او را بشناسد ولى او حقّ همسایه‏اش را رعایت نکند؟

5-[5] مرازم گوید: امام جعفر صادق (ع) فرمود: بر شما باد به نماز خواندن در مساجد و خوشرفتارى با مردم، و به پا داشتن شهادت (براى اثبات حق)، و شرکت در تشییع جنازه، زیرا شما ناگزیر به مردم نیازمندید، و هیچ کس در زندگى‏اش از مردم بى ‏نیاز نیست.

ادامه مطلب


مسئولیت همان واگذاری اموری به دیگری و پذیرش آن توسط فرد مسئول است و اینکه نسبت به خودمان، دیگران، طبیعت و در رأس آن نسبت به پروردگار عالم مسئول می باشم. و این مسئولیت با شرایطی همراه است از جمله عقل و علم یا امکان تحصیل آن و قصد و قدرت و عدم اضطرار و عدم اکراه.

ویروس منحوس کرونا مسئولیت هایی بر عهده همگان از جمله مبتلایان به آن ایجاد نموده است.  

در زمان اپیدمی‌های عفونی، تنها رعایت مسئولیت‌های اجتماعی و اخلاقی است که می‌تواند به عبور جامعه از شرایط بحران کمک کند.

مسئله مهمی که در مهار این بحران‌ها وجود دارد، توجه به مسائل اخلاقی و رعایت آن‌ها است. این موضوع هم برای مسئولین و کادر درمان، هم برای مردم جامعه اهمیت فراوانی دارد؛ چرا که در صورت نادیده گرفته شدن اخلاقیات، نه تنها بیماری مهار نمی‌شود بلکه قربانیان بیشتری توسط بی اخلاقی‌های عمومی به جا گذاشته می‌شوند.

مسئولیت اخلاقی که در زمان اپیدمی مطرح می‌شود، برقراری ملاحظات ویژه برای جداسازی، قرنطینه و فاصله اجتماعی است. جداسازی به معنای قطع تماس افراد آلوده به ویروس با کسانی است که آلوده نشده اند. این اقدام در جهت کنترل شیوع بیماری بسیار موثر است و باید به دقت انجام بگیرد تا از آلوده شدن افراد دیگر جلوگیری شود. قرنطینه افراد توسط کادر درمان باید به صورت عادلانه انجام شود، طوری که فرد در شرایط روحی بحرانی قرار نگیرد.

همچنین افرادی که نشانه‌های بیماری را در خود می‌بینند، در این وضعیت بحرانی دارای مسئولیت اجتماعی بوده و باید در سریع‌ترین زمان ممکن خود را از اطرافیانشان جدا کنند.

 

 


 

شرافت زن اقتضا می‌‏کند هنگامى که از خانه بیرون می‌‏رود متین و سنگین و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچگونه عمدى که باعث تحریک و تهییج شود به کار نبرد، عملًا مرد را به سوى خود دعوت نکند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنى‌‏دار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنکه گاهى اوقات ژست‌ها سخن مى‏‌گویند، راه رفتن انسان سخن مى‏‌گوید، طرز حرف زدنش یک حرف دیگرى مى‌‏زند.»

(مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۹، ص۴۴۷)


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها